خوب میدانم چگونه همگان رفتار کردند
انها که تظاهر میکردند برایشان مهم هستی و تمام مدت از تو تعریف میکردند
اما در عوض خیلی ساده پشت سرت حرف درست میکردند گروهی تحمل دیدن رقیب را نداشتند فرقی نمیکرد دختر و پسر نداشت
نمیدانستم چه کنم وقتی همه برایت مهم هست اما کسانی که لیاقت نداشتند
تلخ این بود که خوب میدانستم خدا تو را خیلی دوست دارد حتی بیشتر از من
وقتهایی که تو را غمگین میکردم تنبیه میشدم
اما نمیدانم وقتی دلم شکست
وقتی به کسی اعتماد داشتم که تنها به او حقیقت میگفتم و به بقیه تظاهر میکردم شکستمش اما مقصر دلم بود
اخر همش میگفت رفتنی هستی میگفت تو نیز تنهایم میگذاری
تو نیز ذره ای دوستم نداری