نتایح جستجو

  1. amir 7334

    [IMG] مناظره ای بود میان مــن و بــاران آنگاه که دوری ات را تــابی نمانده بود. آسمان می درخشید...

    [IMG] مناظره ای بود میان مــن و بــاران آنگاه که دوری ات را تــابی نمانده بود. آسمان می درخشید و من، می گریستم. باران می رقصید و من، می دویدم. سَحَر می وزید و من، می رسیدم - تا نبودنت- آسمان خیس بود مثلِ مـن. من خیس بودم مثل چشمهایم. مناظره ای بود.
  2. amir 7334

    [IMG] مناظره ای بود میان مــن و بــاران آنگاه که دوری ات را تــابی نمانده بود. آسمان می درخشید...

    [IMG] مناظره ای بود میان مــن و بــاران آنگاه که دوری ات را تــابی نمانده بود. آسمان می درخشید و من، می گریستم. باران می رقصید و من، می دویدم. سَحَر می وزید و من، می رسیدم - تا نبودنت- آسمان خیس بود مثلِ مـن. من خیس بودم مثل چشمهایم. مناظره ای بود.
  3. amir 7334

    [IMG] مناظره ای بود میان مــن و بــاران آنگاه که دوری ات را تــابی نمانده بود. آسمان می درخشید...

    [IMG] مناظره ای بود میان مــن و بــاران آنگاه که دوری ات را تــابی نمانده بود. آسمان می درخشید و من، می گریستم. باران می رقصید و من، می دویدم. سَحَر می وزید و من، می رسیدم - تا نبودنت- آسمان خیس بود مثلِ مـن. من خیس بودم مثل چشمهایم. مناظره ای بود.
  4. amir 7334

    [IMG] مناظره ای بود میان مــن و بــاران آنگاه که دوری ات را تــابی نمانده بود. آسمان می درخشید...

    [IMG] مناظره ای بود میان مــن و بــاران آنگاه که دوری ات را تــابی نمانده بود. آسمان می درخشید و من، می گریستم. باران می رقصید و من، می دویدم. سَحَر می وزید و من، می رسیدم - تا نبودنت- آسمان خیس بود مثلِ مـن. من خیس بودم مثل چشمهایم. مناظره ای بود.
  5. amir 7334

    [IMG] مناظره ای بود میان مــن و بــاران آنگاه که دوری ات را تــابی نمانده بود. آسمان می درخشید...

    [IMG] مناظره ای بود میان مــن و بــاران آنگاه که دوری ات را تــابی نمانده بود. آسمان می درخشید و من، می گریستم. باران می رقصید و من، می دویدم. سَحَر می وزید و من، می رسیدم - تا نبودنت- آسمان خیس بود مثلِ مـن. من خیس بودم مثل چشمهایم. مناظره ای بود.
  6. amir 7334

    [IMG] مناظره ای بود میان مــن و بــاران آنگاه که دوری ات را تــابی نمانده بود. آسمان می درخشید...

    [IMG] مناظره ای بود میان مــن و بــاران آنگاه که دوری ات را تــابی نمانده بود. آسمان می درخشید و من، می گریستم. باران می رقصید و من، می دویدم. سَحَر می وزید و من، می رسیدم - تا نبودنت- آسمان خیس بود مثلِ مـن. من خیس بودم مثل چشمهایم. مناظره ای بود.
  7. amir 7334

    [IMG]

    [IMG]
  8. amir 7334

    [IMG]

    [IMG]
  9. amir 7334

    [IMG]

    [IMG]
  10. amir 7334

    [IMG]

    [IMG]
  11. amir 7334

    [IMG]

    [IMG]
  12. amir 7334

    [IMG]

    [IMG]
  13. amir 7334

    [IMG]

    [IMG]
  14. amir 7334

    [IMG]

    [IMG]
  15. amir 7334

    [IMG]

    [IMG]
  16. amir 7334

    [IMG]

    [IMG]
  17. amir 7334

    آنگونه خسته ام که لبم وا نمی شود وین کوه غصه در غزلم جا نمی شود آهنگ غم نشسته به نتهای تار دل...

    آنگونه خسته ام که لبم وا نمی شود وین کوه غصه در غزلم جا نمی شود آهنگ غم نشسته به نتهای تار دل بر زخمه های... می زنم و فا نمی شود بیهوده دست خود به سر دل نمی کشم رفع خراش آینه با ها نمی شود سودای خام پخته شدن در تنور دل با خود کشیده دست مرا تا...نمی شود سر برده ام به رسم بلی در بلا به زیر اینجا...
  18. amir 7334

    آنگونه خسته ام که لبم وا نمی شود وین کوه غصه در غزلم جا نمی شود آهنگ غم نشسته به نتهای تار دل...

    آنگونه خسته ام که لبم وا نمی شود وین کوه غصه در غزلم جا نمی شود آهنگ غم نشسته به نتهای تار دل بر زخمه های... می زنم و فا نمی شود بیهوده دست خود به سر دل نمی کشم رفع خراش آینه با ها نمی شود سودای خام پخته شدن در تنور دل با خود کشیده دست مرا تا...نمی شود سر برده ام به رسم بلی در بلا به زیر اینجا...
  19. amir 7334

    می خواهم بگذرم، بگذرم از هر آنچه که تو ندیدی و من احساس کردم تو نشنیدی هر چند بار که من گفتم و...

    می خواهم بگذرم، بگذرم از هر آنچه که تو ندیدی و من احساس کردم تو نشنیدی هر چند بار که من گفتم و تکرار کردم ساختم و تو خراب کردی و من چقدر تشنهء حرفهایی که نزدی . . .
  20. amir 7334

    زمانی شب از ستاره ها تنها تر بود سکوت بود و سکوت وکلمات انتظار می کشیدند [IMG] اکنون دیگرسكوت...

    زمانی شب از ستاره ها تنها تر بود سکوت بود و سکوت وکلمات انتظار می کشیدند [IMG] اکنون دیگرسكوت دليل پايان نيست اکنون سكوت واژه گويا یي است [IMG] ومن انگشتان شبانه اش را فشردم باد شقايق دوردست راپرپر کرد دروازه ابديت باز شد ...وما آفتابي شد يم چشمانمان را به هم سپردیم و مهتاب آشنايي فرود آمد در...
بالا