نتایح جستجو

آقا پسر کی الآن تو فوتبال ایران باند بازی نمیکنه؟... ولی اتفاقا قهرمانی پارسال استقلال کاملا سالم بود... اولا استقلال جز چند تا بازی آخر فوق العاده بازی میکرد... که بازیهای بد آخر فصلشم باعث شد قهرمانیه استقلال به هفته ی آخر کشیده بشه ... بازیهای بد شم به خاطر حاشیه های بود که واسش ایجاد کردن...

کریم کلا یه بار پاش به توپ خورد... اونم شانسی زد تو گل... پرسپولیسم شد تیم... ؟؟؟؟؟؟؟؟ اگه اون موقعیت سید صالحی جلوی دروازه گل میشد الان انقدر قدقد نمیکردین... :mad: آخر فصل را خواهیم دید که چندم میشین...

اگر من آسمانی آرام بر فراز خویش گسترده ام و با پر خویش در آسمان خویش پرواز کرده ام... اگر من بازی کنان در دور دستان ژرف و نورانی شنا کرده ام و خِرَد _ پرنده ی آزادیم فراز آمده است... باری خرد _ پرنده چنین میگوید... «هان نه فرازی در کار است و نه فرودی... خود را به پیرامون و بیرون و فرا پشت...

ممنون :gol:

کتاب خیلی خوبیه... حدود 500 صفحست و از اونجایی که یه کتاب تحلیلیه باید حوصله کنید... این کتاب با مفهوم توسعه آغاز میشه و نظری های کلی که راجع به علل عقب ماندگیه ایران مطرح میشه... برخی از عناوینی که در این کتاب مورد بحث قرار میگیره: _چرا فئودالیسم در ایران رشد نکرد؟ _چرا سرمایه داری در غرب رشد...

بابا با کلاسا...;) من موقع انتخاب رشته گول معلم راهنمامونو خوردم مکانیک رو بالای معماری زدم... البته سالها گذشته... ولی هنوز بعضی وقتها به خودم میگم کاش معماری میخوندم... gizmo جان خیلی خوب از رشته ات دفاع کردی... ایول... ولی لحن صمیمانه دلنشینش هم میکرد... :smile:

هرجا که شام میدن مام هستیم... روزشم فرقی نمیکنه... ;) آقای فرزاد خان ولو!... حرف زدی پاش وایسیا ... بعدا دبه نکنی... (البته معلومه که پای حرفت وای میستی... این خصلت هر علم و صنعتیه... ;))

سلام به علم و صنعتی ها... حتما از جریان پرپرشدن یکی از دانشجوهای نخبه ی علم و صنعت باخبرید... خانوم میترا رضایی دانشجوی کارشناسی ارشد، مقابل دانشکده ی کامپیوتر توسط یک کامیون زیر گرفته شد وجان سپرد!!!!!!... واقعا نمیدونم چی باید بگم ... مادری که با هزار امید دسته گلش رو بزرگ کرده ... پدری که تو...

آقای نادر پور... تکراریه... :smile:

اکنون به کجا میکشانیم ای کودک پر شور و شر؟... اکنون باز از من گریزانی... ای شیرین شیطانک ناسپاس... من از پی تو رقصان می آیم... من کمترین رد پایت را نیز دنبال میکنم... کجایی؟... دستست را به من ده... یا تنها یک انگشتت را... اینجا غارها هست و بیشه ها... ما گم خواهیم شد... بایست... نبینی که جغدان و...

آره راست میگیا هانس کریستین اندرسن... چقد فکر کردم... ولی عجب سوتی دادم من... لینک عکس مارکز رو گذاشتم می پرسم این کیه... :biggrin:

سام علیکم... چطوری؟... ژستشو گرفتم...:D این انارارو از کجا آوردی... خیلی خوشمزست...

بله تموم شد به سلامتی... ولی چه تموم شدنی...

آفرین :gol::w17:... یک چراغ روشن ... حالا که جوابو گفتی... شرح حال مختصری هم از جناب مارکز بنویسی بیشتر با این نویسنده ی توانای آمریکای لاتین آشنا میشیم... :w27: بعدشم مثل اینکه باید عکس بعدی رو واسه مسابقه بذاری... :victory:

سلام خانوم gh_star پیامتون رو تازه خوندم... منظورتونو از خاص نفهمیدم...

ای زندگی، به تازگی در چشمانت نگریستم و در چشمان شبگونت تابش زر دیدم و دلم از شادی از کار باز ایستاد... دیدم که زورقی زرین بر آبهای شبگون می درخشد... زرین زورقی که بر آب تاب می خورد و سر در آب می برد و آب می نوشید و باز بر آب می درخشید... به پایم که شیدای رقص است نگاهی افکندی... نگاهی لغزان و...

ممنون... خیلی خوشمزه بود... یکی از رمان نویس های مورد علاقه ی خودم رو برای سری جدید مسابقه میذارم... تمام عزیزانی که ذره ای اهل کتاب و مطالعه هستند این نویسنده ی محبوب رو میشناسند...

ذبیح الله منصوری (زاده ۱۲۷۴ش - درگذشته ۱۳۶۵ش) روزنامه‌نگار و مترجم ایرانی... آثار ترجمهٔ وی به دلیل اقتباس از منابع دیگر و تغییر و افزایش متن اثر (در قیاس با متن زبان اصلی) مشهور است... او با نام اصلی «ذبیح الله حکیم الهی دشتی» در سال ۱۲۷۴ش دیده به جهان گشود... ذبیح الله منصوری دارای تحصیلات...

فکر کنم آقای ذبیح الله منصوری باشن... از مترجمان نامی ایران... ترجمه ی کتاب سینوهه یکی از مشهورترین آثار ایشونه...

سلام خانوم مهندس... شکر خدا بد نیستم... شما خوبی؟... :smile: ممنون از عکسهای زیبایی که گذاشتی... :gol: