گوش به فرمانِ ندای درونِ خویشم!
پیش میروم!
دیرزمانیست که ماندهام!
با وسوسهی سکونُ نشستن کنار آمدهام!
جرأت میکنم برای وداع!
ترک میکنم تمامِ آشناییها را!
هر نامُ هر منظره ،
در قلبم زنده میماند!
رّدی از خود باقی میگُذارد!
از هر کدام، نقشی بر گرفتهام!
میخواهم در جاده بمانمُ
ستارهی خویش را پی بگیرم،
در شروعی تازه...
زندگی، رهاییست!