نتایح جستجو

  1. @ RESPINA @

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است
  2. @ RESPINA @

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است
  3. @ RESPINA @

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است
  4. @ RESPINA @

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است
  5. @ RESPINA @

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است
  6. @ RESPINA @

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است
  7. @ RESPINA @

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است.

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است.
  8. @ RESPINA @

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است
  9. @ RESPINA @

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است

    یک درخت با ساقه های خیالی با خاطره برگهای که سبز بود آینه میداند این تمام من است
  10. @ RESPINA @

    چطوری حاج مهدی خوبی؟؟؟ چه خبرا؟ نیستی کم پیدایی؟

    چطوری حاج مهدی خوبی؟؟؟ چه خبرا؟ نیستی کم پیدایی؟
  11. @ RESPINA @

    کودکانه ها...

    يك و دو و سه زنگ مدرسه زود باش كه دير شد هنگام درسه. دو و سه و چهار همه خبردار بايد كه باشيم دانا و هشيار. سه و چار و پنج دانش بود گنج در راه دانش بايد كه برد رنج. چار و پنج و شش شد فصل كوشش بايد بكوشيم در راه دانش. پنج و شش و هفت فصل تفريح رفت شد فصل تحصيل هنگام كار است. شش و هفت و هشت...
  12. @ RESPINA @

    کودکانه ها...

    من يه درخت هستم بلند و سبز هستم تو خاك ريشه دارم رو شاخه ميوه دارم پاك مي كنم هوا را شاد مي كنم شما را اگر تو ماه اسفند تو يك نهال بكاري سال ديگه مي بيني كه يك درخت داري
  13. @ RESPINA @

    کودکانه ها...

    پاشو پاشوکوچولو ازپنجره نگاه کن باچشمان قشنگت به منظره نگاه کن آن بالا بالاخورشید تابیده بر آسمان یک رشته کوه پایین تر پایین ترش درختان نگاه کن آن دورها کبوتری می پرد شاید برای بلبل از گل خبر می برد
  14. @ RESPINA @

    ثانیه های خاکستری...

    ظهر بود. ابتدي خدا بود. ريك زار عفيف گوش مي كرد، حرف هاي اساطيري آب را مي شنيد. آب مثل نگاهي به باد ادراك. لك لك مثل يك اتفاق سفيد بر لب بركه بود. حجم مرغوب خود را در تماشاي تجرد مي شست. چشم وارد فرصت آب مي شد. طعم پاك اشارات روي ذوق نمك زار از ياد مي رفت. *** باغ سبز تقرب تا كجاي كوير صورت ناب...
  15. @ RESPINA @

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    در شب ترديد من، برگ نگاه ! مي روي با موج خاموشي كجا ؟ ريشه ام از هوشياري خورده آب: من كجا، خاك فراموشي كجا . *** دور بود از سبزه زار رنگ ها زورق بستر فراز موج خواب . پرتويي آيينه را لبريز كرد: طرح من آلوده شد با آفتاب . *** اندهي خم شد فراز شط نور: چشم من در آب مي بيند مرا. سايه ترسي به ره لغزيد...
  16. @ RESPINA @

    گریه کن ای دل..........

    اي عبور ظريف! بال را معني كن تا پر هوش من از حسادت بسوزد. *** اي حياط شديد! ريشه هاي تو از مهلت نور آب مي نوشد. آدمي زاد - اين حجم غمناك - روي پاشويه وقت روز سرشاري حوض را خواب مي بيند. *** اي كمي رفته بالاتر از واقعيت! با تكان لطيف غريزه ارث تاريك اشكال از بال هاي تو مي ريزد. عصمت گيج پرواز مثل...
  17. @ RESPINA @

    رد پای احساس ...

    باران اضلاع فراغت را مي شست من با شن هاي مرطوب عزيمت بازي مي كردم و خواب سفرهاي منقش مي ديدم. من قاتي آزادي شن بودم. من دلتنگ بودم. *** در باغ يك سفره مانوس پهن بود. چيزي وسط سفره، شبيه ادراك منور: يك خوشه انگور روي همه شايبه را پوشيد. تعمير سكوت گيجم كرد. ديدم كه درخت، هست. وقتي كه درخت هست...
  18. @ RESPINA @

    مشاعرۀ سنّتی

    تو، كودكانت را بر سينه مي فشاري گرم، و همسرت را چون كوليان خانه به دوش، ميان آتش و خون مي كشاني از دنبال، و پيش پاي تو از انفجارهاي مهيب
  19. @ RESPINA @

    كوي دوست

    آهي كشيد غمزده پيري سپيد موي افكند صبحگاه در آيينه چون نگاه در لا به لاي موي چو كافور خويش ديد يك تار مو سياه! در ديگاه مضطربش اشك حلقه زد در خاطرات تيره و تاريك خود دويد سي سال پيش نيز در آيينه ديده بود يك تار مو سپيد! در هم شكست چهره ي محنت كشيده اش دستي به موي خويش فرو برد و گفت "واي!"...
  20. @ RESPINA @

    دیر آمدی! خیلی دیر...

    ديگرزمان، زمانه مجنون نيست فرهاد، در بيستون مراد نمي جويد ، زيرا بر آستانه خسرو، بي تيشه اي به دست كنون سر سپرده است . در تلخي تداوم و تكرار لحظه ها، آن شور عشق - عشق به شيرين را، از ياد برده است . تنهاست گرد باد بيابان، تنهاست . و آهوان دشت، پاكان تشنگان محبت - چه سالهاست ديگر سراغ...
بالا