به گمانم تقدیر این بود
که بمانم و بپوسم
که ببینم و بسازم
که ندانم ز کجا آمده ام
و ندانم به کجا خواهم رفت
بارها میشد که زیر دست و پای هر هوس له میشدم
گاه اینو گاه انو گاه باطل میشدم
مثل تاریخ فساد یک جنس
یا که خط آخر یک ورقه
ناگهان عمر مردمان پر ز شک میشد
دستشان میلرزید
گوششان کر میشد...