نتایح جستجو

  1. @ RESPINA @

    رد پای احساس ...

    از خانه بدر، از كوچه برون، تنهايي ما سوي خدا مي رفت. در جاده، درختان سبز، گل ها وا، شيطان نگران: انديشه رها مي رفت. خار آمد، و بيابان، وسراب. كوه آمد و، مرغي به هوا مي رفت؟ - ني، همزاد گياهي بود، از پيش گيا مي رفت. شب مي شد و روز. جايي، شيطان نگران: تنهايي ما مي رفت.
  2. @ RESPINA @

    شعر نو

    آبي بلند را مي انديشم، و هياهوي سبز پائين را ترسان از سايه خويش، به ني زار آمده ام تهي بالا مي ترساند، و خنجر برگ ها به روان فرو مي رود. دشمني كو، تا مرا از من بركند؟ نفرين به زيست: تپش كور! دچار بودن گشتم، و شبيخوني بود . نفرين ! هستي مرا بر چين، اي ندانم چه خدايي موهوم ! نيزه من، مرمر بس تن را...
  3. @ RESPINA @

    مگه دعوا داری این جوری حرف میزنی آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وقت نمیکنم چون در حد دو دقیقه میام نت

    مگه دعوا داری این جوری حرف میزنی آره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ وقت نمیکنم چون در حد دو دقیقه میام نت
  4. @ RESPINA @

    ابداع روش جدید برای جلوگیری از ماشین بیرون بردن فرزند بدون اجازه

    این کلیدها که سویچ ماشین نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  5. @ RESPINA @

    چیزی که ژاپنیها میبینند ولی ما نمی بینیم

    اگر چشاتو کلاج کنی هم میشه خوند......................
  6. @ RESPINA @

    آخرین مسیج گوشیتو بنویس

    610433711804.... امیر ستوده حمید جان بانک ملت
  7. @ RESPINA @

    آخرین مسیج گوشیتو بنویس

    سلام حاجی؟ شرکتی؟
  8. @ RESPINA @

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    به او گفتند: شاعر را بيازار؟ كه شاعر در جهان ناكام بايد چو بيند نغمه سازي رنج بسيار سخن بسيار نيكو مي سرايد به آو آزار دادن ياد دادند بناي عمر من بر باد دادند از آن پس ماه نامهربان شد ز خاطر برد رسم آشنايي غم من ديد و با من سرگردان شد مرا بگذاشت با رنج جدايي كه چون باشد به صد اندوه دمساز به...
  9. @ RESPINA @

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    كاج هاي زيادي بلند زاغهاي زيادي سياه آسمان به اندازه آبي . سنگجين ها، تماشا، تجرد . كوچه باغ فرا رفته تا هيچ . ناودان مزين به گنجشك . آفتاب صريح . خاك خوشنود . چشم تا كار ميكرد هوش پاييز بود . *** اي عجيب قشنگ ! با نگاهي پر از لفظ مرطوب مثل خوابي پر از لكنت سبز يك باغ، چشم هايي شبيه حياي مشبك،...
  10. @ RESPINA @

    زیباترین جمله ای که دیدید یا شنیدید

    پنجره ام به تهي باز شد و من ويران شدم. پرده نفس مي كشيد. *** ديوار قير اندود! از ميان برخيز. پايان تلخ صداهاي هوش ربا! فرو ريز. *** لذت خوابم مي فشارد. فراموشي مي بارد. پرده نفس مي كشد: شكوفه خوابم مي پژمرد. *** تا دوزخ بشكافند، تا سايه ها بي پايان شوند، تا نگاهم رها گردد، درهم شكن بي جنبشي ات...
  11. @ RESPINA @

    كوي دوست

    درها به طنين هاي تو واكردم هر تكّه نگاهم را جايي افكندم، پر كردم هستي ز نگاه بر لب مرداب، پاره لبخند تو بر روي لجن ديدم، رفتم به نماز. در بن خاري، ياد تو پنهان بود، پاشيدم به جهان. بر سيم درختان زدم آهنگ ز خود روييدن، و به خود گستردن. و شياريدم شب يكدست نيايش، افاشندم دانه راز. و شكستم آويز...
  12. @ RESPINA @

    رد پای احساس ...

    مانده تا برف زمين آب شود. مانده تا بسته شود اين همه نيلوفر وارونه چتر . ناتمام است درخت . زير برف است تمناي شنا كردن كاغذ در باد و فروغ تر چشم حشرات و طلوع سر غوك از افق درك حيات . *** مانده تا سيني ما پر شود از صحبت سنبوسه و عيد . در هواي كه نه افزايش يك ساقه طنيني دارد و نه آواز پري مي رسد...
  13. @ RESPINA @

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    اين وجودي كه در نور ادراك مثل يك خواب رعنا نشسته روي پلك تماشا واژه هاي تر و تازه مي پاشد. چشم هايش نفي تقويم سبز حيات است. صورتش مثل يك تكه تعطيل عهد دبستان سپيد است. *** سال ها اين سجود طراوت مثل خوشبختي ثابت روي زانوي آدينه ها مي نشست. صبح ها مادر من براي گل زرد يك سبد آب مي برد، من براي...
  14. @ RESPINA @

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    سايه شدم، و صدا كردم: كو مرز پريدن ها، ديدن ها؟ كو اوج « نه من »، دره « او » ؟ و ندا آمد: لب بسته بپو. مرغي رفت، تنها بود، پر شد جام شگفت. و ندا آمد: بر تو گوارا باد، تنهايي تنها باد! دستم در كوه سحر « او » مي چيد، « او » مي چيد. و ندا آمد: و هجومي از خورشيد. از صخره شدم بال. در هر گام، دنيايي...
  15. @ RESPINA @

    این دیگه چه مدلی خوابیدنه

    اینا که بیدارن
  16. @ RESPINA @

    «««عاقبت گوسفند دزدي!!!!!!!!!!!»»»عكس

    اره خیلی بده
  17. @ RESPINA @

    «««عاقبت گوسفند دزدي!!!!!!!!!!!»»»عكس

    چرا فکر کنم ولی مار بوا فکر کنم مشکیه
  18. @ RESPINA @

    رد پای احساس ...

    زخم شب مي شد كبود. در بياباني كه من بودم نه پر مرغي هواي صاف را مي سود نه صداي پاي من همچون دگر شب ها ضربه اي به ضربه مي افزود. *** تا بسازم گرد خود ديواره اي سر سخت و پا بر جاي، با خود آوردم ز راهي دور سنگ هاي سخت و سنگين را برهنه پاي. ساختم ديوار سنگين بلندي تا بپوشاند از نگاهم هر چه مي آيد به...
  19. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    جهان، آلوده خواب است. فرو بسته است وحشت در به روي هر تپش، هر بانگ چنان كه من به روي خويش در اين خلوت كه نقش دلپذيرش نيست و ديوارش فرو مي خواندم در گوش: ميان اين همه انگار چه پنهان رنگ ها دارد فريب زيست! *** شب از وحشت گرانبار است. جهان آلوده خواب است و من در وهم خود بيدار: چه ديگر طرح مي ريزد...
  20. @ RESPINA @

    شعر نو

    در دور دست قويي پريده بي گاه از خواب شويد غبار نيل ز بال و پر سپيد . لب هاي جويبار لبريز موج زمزمه در بستر سپيد . در هم دويده سايه و روشن . لغزان ميان خرمن دوده شبتاب مي فروزد در آذر سپيد . همپاي رقص نازك ني زار مرداب مي گشايد چشم تر سپيد . خطي ز نور روي سياهي است : گويي بر آبنوس درخشد...
بالا