نتایح جستجو

  1. @ RESPINA @

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است...

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار
  2. @ RESPINA @

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است...

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار
  3. @ RESPINA @

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است...

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار
  4. @ RESPINA @

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است...

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار
  5. @ RESPINA @

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است...

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار
  6. @ RESPINA @

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است...

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار
  7. @ RESPINA @

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است...

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار
  8. @ RESPINA @

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است...

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار
  9. @ RESPINA @

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است...

    از خدا میخوام آنچه شایسته توست به تو هدیه دهد نه آنچه که آرزو داری چون گاهی آرزوهای تو کوچک است و شایستگی تو بسیار
  10. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    یکبار هم نگفتی خیلی ساده بدون حاشیه دوستت دارم سخت نبود دلم خوش بود به این... حتی یکبار نگفتی مهم نیست گوشم ازاین حرف ها پره
  11. @ RESPINA @

    سلام مرسی سلام دارن. شما چطوری خوبی؟

    سلام مرسی سلام دارن. شما چطوری خوبی؟
  12. @ RESPINA @

    مرسی ممنونم تو چطوری؟

    مرسی ممنونم تو چطوری؟
  13. @ RESPINA @

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    جای من خالیست جای من در عشق جای من در لحظه های بی دریغ اولین دیدار جای من در شوق تابستانی ان چشم جای من در زندگی خالیست جای من در طعم لبخندی كه از دریا سخن می گفت جای من در گرمی دستی كه با خورسید نسبت داشت جای من در نمره های بیست جای من خالیست
  14. @ RESPINA @

    كوي دوست

    کاش میدیدم چیست انچه از چشم تو تا عمق وجودم جاریست اه وقتی تولبخند نگاهت را میتابانی بال مژگان بلندت را میخوابانی... من در ان لحظه که چشم تو به من مینگرد برگ خشکیده ی ایمان را در پنجه ی باد رقص شیطانی خواهش را در اتش سبز نور پنهانی بخشش را در چشمه ی مهر اهتزاز ابدیت را میبینم بیش ار این سوی...
  15. @ RESPINA @

    شعرهای تنهایی و مرگ

    دردا که گفت عشق ما را به خانه ی معشوق نمی برد در روزگار تفرعندر روزگار تمرد در روزگار دو رنگیباید رها کنمباید رها شومزین همه خیال مردمان سیاست لجاجت را آخر خط اند وحرامان دین ستیزچندی است سلامت را نشانه رفته اند مکارانه دلم گرفته سختدلم گرفته سخت
  16. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    حسی غریب گفتن را بهانه می کند مانده ام که چه بگویم دور تر ها هوا گرفته است ابری است گویا و من گم شده در حجم خیال چشمه ی خشکیده شعرم راحسرت می خورم حسی غریب نوشتن را بهانه می کند و من در سکوت سرد چشمانم دستان لرزانم را نظاره می کنم که عمری برای شاعر شدن به بیگاری گرفته شده اند
  17. @ RESPINA @

    دست‌نوشته‌ها

    تو به من سخت مگیر من ز خود شرمندم مشکل از من بوده تا ابد پابندم دوست داری بپذیر یا بادش بسپار یا کمر بند که زجرم بدهی یا که در جمع برو خارم حق داری اما بدان من همانی ام که بودم به منم حقی ده......
  18. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    قایقی خواهم ساخت، خواهم انداخت به آب، دور خواهم شد از این خاک غریب ... آه سهراب عزیز! دوست دارم بروم اما حیف، قایقم کاغذی است کاغذی بی بنیاد، که دلش خط خطی است. با چنین قایقی از ریشه تهی به کجا باید رفت؟ تا کجا باید رفت؟ چاره چیست؟ منتظر می مانم منتظر تا روزی که بسازم از نو قایقی را و به آب...
  19. @ RESPINA @

    کوچه های تنهایی

    در این کوچه‌هایی که تاریک هستند من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم. من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم. بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است. مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد. مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات. اگر کاشف معدن صبح...
  20. @ RESPINA @

    دیر آمدی! خیلی دیر...

    کسی نیست، بیا زندگی را بدزدیم، آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم. بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم. بیا زودتر چیزها را ببینیم. ببین، عقربک‌های فواره در صفحه ساعت حوض زمان را به گردی بدل می‌کنند. بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی‌ام. بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را.
بالا