نتایح جستجو

من در آیینه رخ خود میبینم و به تو حق دادم آه میبینم تو به اندازه تنهایی من خوشبختی من به اندازه زیبایی تو غمگینم

من در آیینه رخ خود میبینم و به تو حق دادم آه میبینم تو به اندازه تنهایی من خوشبختی من به اندازه زیبایی تو غمگینم

من در آیینه رخ خود میبینم و به تو حق دادم آه میبینم تو به اندازه تنهایی من خوشبختی من به اندازه زیبایی تو غمگینم

من در آیینه رخ خود میبینم و به تو حق دادم آه میبینم تو به اندازه تنهایی من خوشبختی من به اندازه زیبایی تو غمگینم

من در آیینه رخ خود میبینم و به تو حق دادم آه میبینم تو به اندازه تنهایی من خوشبختی من به اندازه زیبایی تو غمگینم

من در آیینه رخ خود میبینم و به تو حق دادم آه میبینم تو به اندازه تنهایی من خوشبختی من به اندازه زیبایی تو غمگینم

من در آیینه رخ خود میبینم و به تو حق دادم آه میبینم تو به اندازه تنهایی من خوشبختی من به اندازه زیبایی تو غمگینم

گاه می اندیشم می توانی تو به لبخندی این فاصله را برداری تو توانایی بخشش داری دستهای تو توانایی آن را دارد که مرا زندگانی بخشد چشمهای تو به من می بخشد شور عشق و مستی و تو چون مصرع شعری زیبا سطر برجسته ای از زندگی من هستی دفتر عمر مرا با وجود تو شکوهی دیگر رونقی دیگر هست می توانی تو به من زندگانی...

از چشم یا آسمان فرقی نمی‌کند باران وقتی بر زمین افتاد دیگر باران نیست

سلام خوبی؟ چه خبرا خوش میگذره حاجی؟

من امشب تا سحر خوابم نخواهد برد همه اندیشه ام اندیشه فرداست وجودم از تمنای تو سرشار است زمان در بستر شب خواب و بیدار است شراب شعر چشمان تو هوا آرام، شب خاموش، راه آسمان ها باز خیالم چون کبوترهای وحشی می کند پرواز رود آنجا که می بافند کولی های جادو، گیسوی شب را همان جاها، که شب ها در رواق کهکشان...

سلام مرسی خوبم. چرا؟ انشاالله حل میشه همه چی فقط یکم صبر نیاز داره

سلام خوبی عزیز؟ خواهش میکنم منم که دلم میگیره میام یه سری میزنم اینجا همش یاده اون قدیم ها میوفتم. بابا که از الان زوده بشم هنوز کوچولویم.......... مرسی سلام دارن... با امتحانا چه میکنی خوش میگذره؟ یا تموم کردی؟ انشاالله هر جا هستی سلامت باشی....

وای خدای من چقدر اینجا خلوته دلم گرفت...

مرسی خوبم شما خوبی؟ شکر خدا میگذره

به خانه می رفت با کیف و با کلاهی که بر هوا بود چیزی دزدیدی؟ پدرش گفت.. دعوا کردی باز؟ مادرش پرسید.. وبرادرش کیفش را زیر و رو می کرد در پی آن چیز که در دل پنهان کرده بود.. تنها مادر بزرگش دیده بود شاخه گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش و خندیده بود..

تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟ شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم. تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو بسان قایق، سرگشته، روی گردابم! تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟ تو را کدام خدا؟ تو از کدام جهان؟ تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟ تو در کدام چمن، همره کدام نسیم؟ تو از کدام سبو؟ من از کجا...

از چشم یا آسمان فرقی نمی‌کند باران وقتی بر زمین افتاد دیگر باران نیست

ملودی بگو عشق من آره........... خوبی ملودی جان؟

سلام خوبین؟ یادش بخیر یه زمانی هر وقت میومدی توی اینجا امکان نداشت خلوت باشه میخواستی یه مطلب کوتاه هم بنویسی میدیدی چند صفحه عقب موندی واقعا یادش بخیر