نتایح جستجو

دل بنهند بر کنی توبه کنند بشکنی این همه خود تو می کنی بی تو به سر نمیشود

اگه ابرو نداشته چرا نداشته؟ اگه داشته چرا همشو برداشته؟ چرا؟دوباره رسیدیم به چرا؟ چرا؟

خدا رو شکر.خیلی نگرانش بودم.پس راحت برم بخوابم.:w42:

یعنی آخرش میمیره؟

فرض کن مثلا رفتی شمال زیر یه درخت نشستی داری خوش میگذرونی بعدش یه هو یه گونجیشکه بیاد روم به دیوار ...(دیگه دیگه) پس خدا رو شکر که گاوها پرواز نمی کنن:whistle: :w09:

خوب اینم میشه.ولی بازم این جواب نیست.:(

آره خوب اینم میشه...ولی این جوابش نیست:cool:

خب اینم خوبه که مثلا گاوها پرواز نمی کنن. کسی میدونه چرا؟؟؟؟؟؟ :whistle:

هان ای دل عبرت بین از دیده نظر کن هان ایوان مدائن را آیینه‌ی عبرت دان یک ره ز ره دجله منزل به مدائن کن وز دیده دوم دجله بر خاک مدائن ران خود دجله چنان گرید صد دجله‌ی خون گویی کز گرمی خونابش آتش چکد از مژگان بینی که لب دجله کف چون به دهان آرد گوئی ز تف آهش لب آبله زد چندان از آتش حسرت بین بریان...

منم میگم بیاد شیراز. سهیل این شهریار مگه نمیدونی چقد حافظ و سعدی رو دوست داشته. ببین الان من مث سعدی تو هم مث شهریار.بیا همدیگه رو دوس داشته باشیم. من دیگه دارم میرم.نذار جیگر منو در بیارن. دوستان خوب بای بای. مینا لوسی سهیل :gol::gol::heart: قلبه ماله سهیله

بین شیراز و رشت مونده

یعنی الان واقعا میخوایی جیگر منو در بیاری؟؟؟ سهیل ببین میخوان تفرقه بندازن بین خودمون. آیییییییییییییییییییی کمک. spow کجااااااییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی.....

:king: خب دیگه:smoke:

سپاس خدایی را که مینا را آفرید تا من و سهیل یه کم بیشتر از یه کم بخندیم.

:w19: خب چیکار کنم حدیث معتبری بود منم ذکر کردم.البته بهش لعنت هم فرستادم.:child: سهیل ببین چطوری تفنگشو می چرخونه:crying: :w45:

ووووووویییییی من میترسم... الان losi منو میکشه بعدش mina jojo جیگر منو در میاره میذاره کف دستش.:cry:

باور کن حدیث بود .:whistle: خوب شد که تعصبت رو با خودت نیاوردی.:w27:

قال armstrong (لعنت الله علیه) : ابتدا خداوند زمین را آفرید سپس استراحت کرد.آنگاه خداوند مرد را آفرید سپس استراحت کرد.آنگاه خداوند زن را آفرید،دیگر نه خدا استراحت کرد نه زمین نه مرد... :whistle: :w25:

تصنیف بت چین تصنیف بت چین ای مه من ای بت چین ای صنم لاله رخ و زهره جبین ای صنم تا به تو دادم دل و دین ای صنم بر همه کس گشته یقین ای صنم من ز تو دوری نتوانم دیگر وز تو صبوری نتوانم دیگر هرکه تو را دیده ز خود دل برید رفته ز خود تا که رخت را بدید تیر غمت چون به دل من رسید همچو بگفتم که همه کس...

سعدی سعدی چشم رضا و مرحمت بر همه باز می‌کنی چون که به بخت ما رسد این همه ناز می‌کنی ای که نیازموده‌ای صورت حال بی‌دلان عشق حقیقتست اگر حمل مجاز می‌کنی ای که نصیحتم کنی کز پی او دگر مرو در نظر سبکتکین عیب ایاز می‌کنی پیش نماز بگذرد سرو روان و گویدم قبله اهل دل منم سهو نماز می‌کنی دی به...