نتایح جستجو

  1. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    سرفه ام می گیرد وقتی ، خوشبختی می پرد در گلویم !
  2. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    بــرای ِ هـرزه گی هـزار راه هست .. امّــا هیچــکدام ، به انــدازه ی تظاهــر به پــاکدامنی کثــیف نیـست !!
  3. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد ... مزد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ جای تلقــیـن به...
  4. رییس جمهورقلبها

    کی بشینه رو صندلی داغ؟ (فقط 10 نفر اول تو لیست میرن بشتابید).

    خداییش ی بارم من خاسم قانون مدار باشم بقیه نمی زارن .ایییییییییییییییییییییییییی خدا شاهدیا:wallbash:
  5. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    نگاهت خلسه ای ست از تلذذی ترسناک شبیه هذیانهای بعد از عمل جراحی از دهانت شعله های نامریی نعنا زبانه می کشد...
  6. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    خوشا به حال تو کبریت کوچک...! می سوزی و آه از نهادت بلند می شود، مرا می سوزانند و می گیرند مجال آه را از این گلوی پر از فریاد...! خوشا به حال تو کاج حاشیه ی خیابان! صبورانه بغضت را جرعه جرعه سر می کشی و دم نمی زنی...
  7. رییس جمهورقلبها

    کی بشینه رو صندلی داغ؟ (فقط 10 نفر اول تو لیست میرن بشتابید).

    هان .......چی ؟ .........چی میگی تو دختر ...........بابا بلند تر بگو..............هان میخای بشینی رو صندلی ....خو اینکه داد زدن نداره که :w00:. بچه ها خودش بمن گفت .........چی گفت ؟ ..............درگوش من گفت :w38:...............چی گفت ؟ ...................من موخام رو صندلی بشینم.....
  8. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    حتما اگر روزی معلم می شدم پای دفتر مشق تمام کودکان جهان می نوشتم سرنوشت ما همان چیزیست که برای دیگران رقم می زنیم! گمان کنم جهانشان با همین یک جمله عوض می شد! با همین یک جمله ناقابل، جهانی عوض می شد؛ و شاید آدم، به بهشت خدا بر می گشت...
  9. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    77 77 شیخی به زنی فاحشه گفتا مستی هر لحظه به دام دگری پابستی گفتا شیخا هرآنچه گویی هستم اما تو چنان که مینمایی هستی
  10. رییس جمهورقلبها

    اگه نفر قبلی زیر آبتو بزنه چیکارش میکنی؟؟

    بهش ی فرصت دوباره میدم .اما حرکت اولیش رو هرگز فراموش نمیکنم
  11. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    دیوار مرا همیشه کوتاه کشید هی بر سر راه رفتنم، چاه کشید نقاش زمانه غرق اندوهم کرد هرکس که مرا دید، فقط آه کشید
  12. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    هیچکس یادی نکرد از من ، کنم من یاد ِ چه ؟! یاری اندر کس نمیبینم ، پس استمداد ِ چه ؟! هیچ امیدی به آبادانی این شهر نیست !!! بیش از این ماندن در این شهر ِ خراب آباد ِ چه! گوش مردم این زمان بدجور سرسنگین شده ست! در میان این کَرستان میکنی فریاد ِ چه ؟! داستان عشق را تحریف شاید کرده اند ! قصه ی...
  13. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    این روزها که می‌گذرد، جور دیگرم دیگر خیال و فکر تو افتاده از سرم دیگر دلم برای تو پرپر نمی‌زند دیگر کلاغ رفته به جلد کبوترم دیگر خودم برای خودم شام می‌پزم دیگر خودم برای خودم هدیه می‌خرم دیگر بلد شدم که خداحافظی کنم دیگر بلد شدم که بهانه نیاورم اسمت چه بود؟ آه از این پرتی حواس...
  14. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    زندگی این است: اگر تلخي هاشو بكني و بندازي دور! زندگي شيرينه... اما از من ميشنوي نمك بزن و بخور!،
بالا