نتایح جستجو

  1. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    تو همانی که دلم لک زده لبخندش را او که هرگز نتوان یافت همانندش را منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد غزل و عاطفه و روح هنرمندش را از رقیبان کمین کرده عقب می‌ماند هر که تبلیغ کند خوبی ِ دلبندش را مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر هر که تعریف کند خواب خوشایندش را مادرم بعد تو هی حال مرا می‌پرسد...
  2. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    رازداری کن و از من گله در جمع مکن باز بازیچه مشو، بارِ سفر جمع مکن با حضور تو قرار است مرا زجر دهند خویش را مایه ی دلگرمی هر جمع مکن به گناهی که نکردم، به کسی باج مده.... آبرویی هم اگر هست بخر، جمع مکن ترسم آسیب ببیند بدنت، دورِ خودت... این همه هرزه ی آلوده نظر جمع مکن! " آخرین شاخه ی تو،...
  3. رییس جمهورقلبها

    مجرد بودن به چه قیمتی؟؟ _ بالا رفتن سن ازدواج و مشکلات فرارو _ --- بحث آزاد ---

    امپراطوری خودتونو در اتحاد با کشوری وابسته سرنگون نکنید---------لایک!!!! دکی ب نظر من قبل اینکه بری خاستگاری از خودت بپرسی چرا ازدواج بکنم و وقتی هم رفتی خاستگاری ، از دختر بپرسی چرا می خای ازدواج کنی ؟ اگه جواب های هم خودت و هم طرف مقابلت قانع کننده بود بسم الله برو ازدواج کن !!!!!!!
  4. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    حاصل عشق مترسک به کلاغ ،مرگ یک مزرعه است!
  5. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    تو را از بین صدها گل من احمق جدا کردم نفهمیدم غلط کردم من از اول خطا کردم ...شدی نزدیک وهی گفتی ضرر حالا ندارد که پسندیدم تــو را ، من هم ولـــی ناز و ادا کردم شد آغاز ارتباط ما بدون فکر وبی منطق لگد کردم غرورم را و وجدان را رها کردم پیامک می زدی هرشب سر ساعت دقیقاً 9...
  6. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    سعی کردم که بمانی و بریدی به درک کارمان را به غـم و رنج کشیدی به درک به جهنم که از این خانه فراری شده ای عاشقت بودم و هرگــز نشنیدی به درک میوه ی کال غـــــزل بودم و از بخت بدم تومرا هرگز ازاین شاخه نچیدی به درک فرق خرمهره و گوهر تو نفهمیدی چیست جنس پاخورده ی بازار خریدی بـــــــه درک...
  7. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    می روم حسرت دریای مرا دفن کنید اهل دیـــروزم و فردای مرا دفـن کنید لـحدم را بگذارید بــــه روی لـحدم شـال ابریشم لیلای مرا دفن کنید ایل من مرده کسی نیست که چنگی بزند وقت تنـــگ است بخـــــارای مرا دفن کنید صخره ام،صخره که دلتا شده از سیلی رود دل که خـوب است فقط "تا"ی مرا دفن کنید...
  8. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    تو غلط میکنی این گونه دل از ما ببری سر خود آینــه را غـــرق تماشــا ببری مرده شور من ِ عاشق که تو را می خواهم گـــور بابای دلـی را کــــه بـــه اغــــوا ببری چه کسی داد اجازه که کنی مجنونم؟ به چـه حقی مثلن شهرت لیلا ببری؟ به من اصلن چه که مهتابی و موی تو بلند چـــه کسـی گفتـه...
  9. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    گفتا که می بوسم تو را ، گفتم تمنا می کنم گفتا اگر بیند کسی ، گفتم که حاشا می کنم گفتا ز بخت بد اگر ، ناگه رقیب آید ز در گفتم که با افسونگری ، او را ز سر وا می کنم گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا گفتم که با نوش لبم ، آنرا گوارا می کنم گفتا چه می بینی بگو ، در چشم چون آیینه ام گفتم...
  10. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    من را نگاه می کنی امــــا چــه سرسری جوری که ممکن است به زنهای دیگری… باتوم به دست! اینکه کتک می زنی منم ! همبازی خجـــــالتی و کوچکت ، پری! دمپایی ام همیشه مگر تـا بـه تــا نبود ؟ حالا مرا دوباره به خاطر می آوری ؟ ما سالهاست بی خبر از هـم گذشته ایم هریک بزرگ تر شده در چشم دیگری...
  11. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    با درختی گفت روزی گردباد راه مردم را چرا سد می کنی با حضوری نابجا در این مسیر خشم طوفان را مردّد می کنی از مسیر رهنورد تند پا جمع کن آن شاخه ی انبوه را لشکرطوفان به هنگام ِ هجوم برنمی تابند حتی کوه را اندکی خم کرد سر با احترام از بلندِ قامت والا ، درخت تا بگو ید پاسخ شایسته ای...
  12. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    زن گرفتم شدم ای دوست به دام زن اسیر من گرفتم تو نگیر چه اسیری که ز دنیا شده ام یکسره سیر من گرفتم تو نگیر بود یک وقت مرا با رفقا گردش و سیر یاد آن روز بخیر زن مرا کرده میان قفس خانه اسیر من گرفتم تو نگیر یاد آن روز که آزاد ز غمها بودم تک و تنها بودم زن و فرزند ببستند مرا با...
  13. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    تنگ غروب از سنگ بابا نان در آورد آن را برای بچه های لاغر آورد مادر برای بار پنجم درد کرد و رفت و دوباره باز هم یک دختر آورد گفتند دختر نان خور است و با خودش گفت ای کاش می شد یک شکم نان آور آورد تنگ غروب از سنگ بابا نان درآورد آن را برای بچه های لاغر آورد تنگ غروب آمد پدر؛ با سنگ در...
  14. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    محبت را دیدم: زندانیِ سکه هایِ نیم بهارِ آزادی من به گورِ لحظه هایِ خود خندیدم چراغ را دیدم توقف نکردم عشق را دیشب خاکسپاری کردیم
  15. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    سلام باران کجایی که هوایم بوی هوایت رامی دهد باران کجایند ترانه هایت کجا می روی باران،مرابا خودببر ببر مرا ازاین بیزاری ها تمام کن تمام ناتمام نگاهم را
  16. رییس جمهورقلبها

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    تا می کشم خطوطِ تو را پاک می شوی داری کمی فراتر از ادراک می شوی هر لحظه از نگاه دلم می چکی ولی با دستمال کاغذی ام پاک می شوی این عابران که می گذرند از خیال من مشکوک نیستند تو شکاک می شوی تو زنده ای هنوز برایم گمان نکن در گور خاطرات خوشم خاک می شوی باید به شهر عشق تو با...
  17. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    پس از مردن چه خواهم شد نمیدانم. نمیخواهم بدانم: کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت. ولی بسیار مشتاقم: که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یک ریز و پی در پی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و فریاد گلویم: گوش ها را بر...
  18. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    فلسفه های پشت بام زده، فکرهای همیشه طاعونی زجر تشخیص زندگی از هیچ، مثل تفکیک قیر از گونی پرسه ها در هویت چندم، ترس از یک هزارتوی جدید بین جمعیت جهان گم شد، فردیت های غیر قانونی تا که این مغزها ورم بکند، تا خوره روح جمع را بجود تا از این نقطه غم شروع شود، در اشارات گنگ بیرونی ↓ فلسفیدن… و...
  19. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    ..... ..... احمق باش و تمام دنیا از آن تو این به نفع همه است و هیچ کس نگران نخواهد شد و کسی تو را جدی نخواهد گرفت این تنها فرصت برای توست زندگی کن تو آزادی تا یک احمق باشی
بالا