اي شب از روياي تو رنگين شده
سينه از عطر توام سنگين شده اي به روي چشم من گسترده خويش شاديم بخشيده از اندوه بيش همچو باراني كه شويد جسم خاك
هستيم ز آلودگيها كرده پاك اي تپشهاي تن سوزان من آتشي در سايه مژگان من اي ز گندمزارها سرشارتر اي ز زرين شاخهها پربارتر اي در بگشوده بر خورشيدها در هجوم...