نتایح جستجو

  1. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    آدما گاهی لازمه چند وقت کرکرشونو بکشن پایینیه پارچه سیاه بزنن درش و بنویسن :کسی نمرده ، فقط دلم گرفته...
  2. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    شیر هم که باشی جلو جماعت گاو کم میاری
  3. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    از چشمهای من هیجان را گرفته اید این روزها عجب خودتان را گرفته اید اردیبهشت نیست که اردی جهنم است لبهای سرختان کـــــه دهان را گرفته اید به چرت و پرت و فحش و ... ببخشید مدتی ست از شعرهام لحن و بیان را گرفته اید خانم! جسارت است ببخشید یک سوال با اخمتان کجای جهـــــــــان را گرفته اید؟...
  4. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    دیشب کسی مزاحم خواب شما نبود؟ آیا زنـــی غریبه در این کوچــه‏ ها نبود؟ آن دختری کــه چند شب پیش دیده‏ اید دمپایی‏ اش ـ تو را به خدا ـ تا به تا نبود؟ یک چادر سیاه کشی روی سر نداشت؟ سر به هوا و ساده و بی دست و پا نبود؟ یک هفته پیش گـم شده آقا! و من چقدر گشتم‏، ولی نشانی از او هیچ جا نبود...
  5. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    از بی مکانی ام گلــــه دارد جوانی ام شرمنده ی جوانی از این بی مکانی ام ! خسّت به خرج می دهد و پا نمی دهد بدجنس بوکشیده که من اصفهانی ام گز خورده ام دوبسته ،غزل هم که گفته ام پس در نتـــیجه آخر شیــــــرین زبانی ام من عهد کرده ام که نگویم که شاعرم ترسم خدا نکرده بفهمد روانی ام من مثل...
  6. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    حق ندارد بهانــــــــه بگيرد، دختــــری كـــــه عروسک ندارد حق ندارد بهانــــــــه بگيرد، دختــــری كـــــه عروسک ندارد حق ندارد بهانــــــــه بگيرد، دختــــری كـــــه عروسک ندارد «نه ندارم!» پدر راست مي‌گفت. او به حرف پدر شک ندارد دخترم خستـه‌ام چند بخش است، باز هـم كفر بابا...
  7. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    باران به بغض یک زن تنهانیازداشت شیشه برای گریه فقط ” هــــا ” نیازداشت آهش دوباره شیشه ی درمانده راگرفت زن بغض کرده بود وکسی را نیازداشت انگشت روی شیشه کشید ونوشت : غـــم“ غم” گریه شد دورنشوحالا نیاز داشت _ سر روی زانوی شب گذارد که هق هق اش جایی...
  8. رییس جمهورقلبها

    گفتگو پیرامون تاپیک "تنها صداست که می ماند..."

    صداتو ک گوش میدادم یاد آهنگ های ارشیو شده دهه 50 شمسی افتادم .از اون صداها ک ادم رو میبره تو افق محو میکنه جنس صدات بوی عشق میده .... چشم هایم رابسته ام تا تو را در آغوش بگیرم تا همانجا در کنارت برایت بمیرم
  9. رییس جمهورقلبها

    دستشوئی فضانوردان در ایستگاه فضایی

    مرسی جالب بود هوس کردم برم دس شویی:redface:
  10. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    تیر برقی «چوبیم» در انتهای روستا بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت کوچ کردم از وطن، تنها برای روستا آمدم خوش خط شود تکلیف شبها، آمدم نور یک فانوس باشم پیش پای روستا یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند پیکرم را بوسه می زد کدخدای روستا حال اما خود شنیدم...
  11. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    یک عمر هر چه خواستی از آنها، تنها جوابشان به تو شاید بود آنها که هر چه خواسته اند از تو، قبلش همیشه حتمن و باید بود در کار تو همیشه نه آوردند، گفتی چرا؟ برای تو از قرآن فی الفور استخاره گرفتند و مثل همیشه پاسخ آن بد بود گفتند مردی و پدرت باید رویت حساب باز کند یعنی در خانه هم وجود تو مفهومش یک...
  12. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    کسی تنهایی یک مرد شاعر را نمی فهمد و جاده وسعت درد مسافر را نمی فهمد دوباره وقت رفتن می شود کوچ پرستوها و حتی آسمان مرغ مهاجر را نمی فهمد پر از شک و یقینم بی تو ایمانی نخواهم داشت خدا حرف دل این نیمه کافر را نمی فهمد خیابان ها و ماشین های سر در گم نمی دانند که دنیا درد انسان معاصر را نمی فهمد...
  13. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    شبیه قطره بارانی که آهن را نمی فهمد دلم فرق رفیق و فرق دشمن را نمی فهمد نگاهی شیشه ای دارم به سنگ مردمک هایت الفبای دلت معنای «نشکن!» را نمی فهمد هزاران بار دیگر هم بگویی: «دوستت دارم» کسی معنای این حرف مبرهن را نمی فهمد من ابراهیم عشقم، مردم اسماعیل دلهاشان محبت مانده شمشیری که...
  14. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    آسمان حیاطمان ابری‌ست، شیشه‌هامان همیشه لک دارد مادرم در سکوت می‌سوزد، قصه‌ای مثل شاپرک دارد خسته در خانه‌های بالاشهر پشت‌هم رخت چرک می‌شوید در میان شکسته‌های دلش غمی اندازه‌ی فلک دارد زخم‌ها مثل روز یادش هست، درد سیلی هنوز یادش هست پدرم گفته برنمی‌گردد، مادر اما هنوز شک دارد خواهرم هی...
  15. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    77 77 همان‌طوری که مادر حدس زد شد پدر آمد به شهر و نابلد شد به شهر آمد، بساط واکس واکرد نشست آنجا که معبر بود، سد شد پدر را شهرداری آمد و برد بساطش ماند بی‌صاحب، لگد شد پدر از معضلات اجتماعی است که تبدیل‌ِ به شعری مستند شد و بعد آمد کوپن بفروشد اما شبی آمد به خانه گفت بد شد...
  16. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    هر سال یک روزش فقط روز پدر بود اما همان یک روز هم، او کارگر بود هی حرف پشت حرف، نه، باید عمل کرد اما مگر دردش فقط درد کمر بود گلناز، دَرسَت را بخوان دکتر شوی بعد بابا بیاید پیش تو، عمری اگر بود گلناز، دختربچه ی نازیست اما بابا دلش می خواست گلنازش پسر بود بیچاره این گلناز، خانم دکتری...
  17. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    بنویس بابا مثل هر شب نان ندارد سارا به سین سفره مان ایمان ندارد بعد از همان تصمیم کبری ابرها هم یا سیل می بارد و یا باران ندارد بابا انار و سیب و نان را می نویسد حتی برای خواندنش دندان ندارد انگار بابا همکلاس اولی هاست هی می نویسد این ندارد آن ندارد بنویس کی آن مرد در باران می آید...
  18. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    پری نبوده‌ام از قصه ها مرا ببرند پرنده نیستم از گوشه‌ی قفس بخرند زنم حقیقت پرتی پر از پریشانی پر از زنان پشیمان که تلخ و دربه‌درند چرا به شاخه‌ی خشک تو تکیه می‌دادم؟ به دست‌هات که امروز دسته‌ی تبرند؟ بگو به چلچله‌های چکیده بر بامت زنان کوچک من از شما پرنده‌ترند بهار فصل پرنده است، فصل زن...
  19. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    این شاعری که همدم خودکار و دفتر است آوازهای خاطره انگیزی از بر است با چای داغ و قند فقط حال می کند دنبال استکانِ قدیمی لب پر است اشعار سوزناکش اگر گریه دار نیست وضع معاش و زندگی اش خنده آوراست در جشنواره ها پی تندیس افتخار همواره رو به قبله دعا گوی داور است در جمع شاعرانه دم از عشق...
  20. رییس جمهورقلبها

    هذیان ها ی ادبی ، جستاری برای خود بودن در فالب ادبیات

    77 77 من عقابی بودم که نگاه یک مار، سخت آزارم داد بال بگشودم و سمتش رفتم از زمینش کندم به هوا آوردم آخر عمرش بود که فریب چشمش، سخت جادویم کرد در نوک یک قله، آشیانش دادم که همین دل رحمی، چه بروزم آورد عشق، جادویم کرد زهر خود بر من ریخت از نوک قله زمین افتادم تازه آمد یادم، من...
بالا