نتایح جستجو

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نيست بين من و عشق تو فاصله ای نيست گفتم کمی صبر کن گوش به من ده گفتی که نه بايد برم حوصله ای نيست گفتم کمی فکر خودم باشم و آن وقت جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نيست...

یارب این نوگل خندان که سپردی به منش می سپارم به تو از چشم حسود چمنش!!!!

سلام آلبومت توپه!!!!!

هه ههه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه . . . . . . . . . . الان خندم میاد بعدا می گم

هواي حوصله دوباره ابريست و سبزه ها دوباره زرد مي شوند وقتي تو را به ياد خاطره ها مي آورم دلم دوباره مي گيرد اينجا هوا خوب خوب است اينجا دلم دوباره سخت مي گريد اينجا همه خوبند اينجا حال من خوب است اما تو باور نكن

دل من بسته ی زنجیز سر زلف تو شد با گرفتار خود ای سست وفا سخت مکوش!!!

اگر بر من نبخشایی پشیمانی خوری آخر به خاطر دار این معنی که با خدمت کجا گفتیم!!!!!:razz:

دو چشم مست میگونت ببرد آرام هوشیاران دو خواب آلوده بردند عقل از دست بیداران

مشت مي كوبم بر در پنجه مي سايم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان من به تنگ آمده ام از همه چيز بگذاريد هواري بزنم آي با شما هستم اين درها را باز كنيد من به دنبال فضايي مي گردم لب بامي سر كوهي دل صحرايي كه در آنجا نفسي تازه كنم آه مي خواهم فرياد بلندي بكشم كه صدايم به شما هم برسد من به فرياد همانند...

مشت مي كوبم بر در پنجه مي سايم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان من به تنگ آمده ام از همه چيز بگذاريد هواري بزنم آي با شما هستم اين درها را باز كنيد من به دنبال فضايي مي گردم لب بامي سر كوهي دل صحرايي كه در آنجا نفسي تازه كنم آه مي خواهم فرياد بلندي بكشم كه صدايم به شما هم برسد من به فرياد همانند...

مشت مي كوبم بر در پنجه مي سايم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان من به تنگ آمده ام از همه چيز بگذاريد هواري بزنم آي با شما هستم اين درها را باز كنيد من به دنبال فضايي مي گردم لب بامي سر كوهي دل صحرايي كه در آنجا نفسي تازه كنم آه مي خواهم فرياد بلندي بكشم كه صدايم به شما هم برسد من به فرياد همانند...

مشت مي كوبم بر در پنجه مي سايم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان من به تنگ آمده ام از همه چيز بگذاريد هواري بزنم آي با شما هستم اين درها را باز كنيد من به دنبال فضايي مي گردم لب بامي سر كوهي دل صحرايي كه در آنجا نفسي تازه كنم آه مي خواهم فرياد بلندي بكشم كه صدايم به شما هم برسد من به فرياد همانند...

مشت مي كوبم بر در پنجه مي سايم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان من به تنگ آمده ام از همه چيز بگذاريد هواري بزنم آي با شما هستم اين درها را باز كنيد من به دنبال فضايي مي گردم لب بامي سر كوهي دل صحرايي كه در آنجا نفسي تازه كنم آه مي خواهم فرياد بلندي بكشم كه صدايم به شما هم برسد من به فرياد همانند...

آخرش من نفهمیدم چرا رفتی خارجه ها..... این عکستم که با عینکه برگردی من عمرا بشناسمت.... ولی در کل ایشاالله به سلامتی برگردی

مشت مي كوبم بر در پنجه مي سايم بر پنجره ها من دچار خفقانم خفقان من به تنگ آمده ام از همه چيز بگذاريد هواري بزنم آي با شما هستم اين درها را باز كنيد من به دنبال فضايي مي گردم لب بامي سر كوهي دل صحرايي كه در آنجا نفسي تازه كنم آه مي خواهم فرياد بلندي بكشم كه صدايم به شما هم برسد من به فرياد همانند...

در آشپزخانه!!!! در آشپزخانه!!!! تشتهایی چه فراخ !!! دیگهایی چه عمیق !!! از در سلف چه بوی علفی می آید !!! من در این دیگ غذا … پی چیزی می گشتم … پی یک ذره برنج ! پی گوشتی ، لوبیایی ، لپه ای … تا مگر با دل خوش … پول ژیتون بدهم ! سر میزی ماندم … صندلی آوردم …. ونشستم … سینی بر میز ! من چه رویی...

کلی ربط داره ها..... من که نرفتم خارجه شما رفتید فرنگستون برای همینه از این شعر ها میاد تو ذهنتون...... حالا ایشاالله کی به آغوش گرم وطن باز میگردید؟؟؟

ما چيستيم ؟ جز مولکولهاي فعال ذهن زمين، که خاطرات کهکشانها را مغشوش مي کنيم ! حسین پناهی

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد وجود نازکت آزرده ی گزند مباد

به چیزی که گذشت غم مخور...به آنچه پس از آن آمد لبخند بزن!!!!