نتایح جستجو

  1. سمانه آسمونی

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    این که باید "فراموش ات می کردم" را هم فراموش کردم ! تو تکراری ترین " حضور ِ " روزگار ِ منی و من عجیب ؛ ... به آغوش ِ تو از آن سوی فاصله ها خو گرفته ام سیدمحمد مرکبیان
  2. سمانه آسمونی

    معماری با مصالحی از جنس دل

    مهرورزي هنر ايرانيان/ مانده از پيشينيان/ زنده بادا مهرگان/ همچو نوروز يادگار پارسيان/ تا كه هست يك ايراني اندر جهان/ الگوي آشتي و مهر است در جهان 10 مهر روز جشن مهرگان مبارک
  3. سمانه آسمونی

    مشاعرۀ سنّتی

    امشب منم و طواف کاشانۀ دوست می گردم تا بصبح در خانۀ دوست زیرا که بهر صبوح موسوم شدست کین کاسۀ سر بدست پیمانۀ دوست
  4. سمانه آسمونی

    سلام ... ممنون ... چه موضوع جالبی!!!!!!!!;)

    سلام ... ممنون ... چه موضوع جالبی!!!!!!!!;)
  5. سمانه آسمونی

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    چه سرد است این باد که از زَمهریرِ دروغ می آید و دروغ چه راست ایستاده با قامت هزار اشکوبش که راست خم گشته خیزرانی بیش نیست در پایش منوچهر آتشی
  6. سمانه آسمونی

    نوشته های ماندگار

    زندگی من مثل شمع خرده خرده آب می‌شود، نه اشتباه می‌کنم، مثل یک کنده هیزم تر است که گوشه دیگدان افتاده و به آتش هیزم‌های دیگر برشته و ذغال شده، ولی نه سوخته‌است و نه تر و تازه مانده، فقط از دود و دم دیگران خفه شده! بوف كور/ صادق هدایت
  7. سمانه آسمونی

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست و در اندوه صدایی جان دادن که به من می گوید دست هایت را دوست می دارم "فروغ"
  8. سمانه آسمونی

    شعر نو

    اندهت را با من قسمت کن شادیت را با خاک و غرورت را با جوی نحیفی که میان سنگستان ... مثل گنجشکی پر می زند و می گذرد اسب لخت غفلت در مرتع اندیشه ما بسیار است با شترهای سفید صبر در واحه تنهایی می توانیم به ساحل برسیم و از آنجا ناگهان با هزاران قایق به جزیره های تازه...
  9. سمانه آسمونی

    ممنون دوست مهربون معمارم:gol:

    ممنون دوست مهربون معمارم:gol:
  10. سمانه آسمونی

    شعر نو

    من در پناه شب از انتهای هر چه نسیمست می وزم من در پناه شب دیوانه وار فرو می ریزم با گیسوان سنگینم در دستهای تو ... و هدیه می کنم به تو گلهای استوایی این گرمسیر سبز جوان را بامن بیا با من به آن ستاره بیا نه آن ستاره ای که هزاران هزار سال از انجماد خاک و مقیاس های پوچ زمین دورست و هیچ کس...
  11. سمانه آسمونی

    شعر نو

    بیشترین عشق جهان را به سوی تو می‌آورم از معبر فریادها و حماسه‌ها چرا که هیچ چیز در کنار من از تو عظیم ‌تر نبوده است که قلبت ... چون پروانه‌ای ظریف و کوچک و عاشق است ای معشوقی که سرشار از زنانگی هستی و به جنسیت خود غره‌ای به خاطر عشقت ای صبور! ای پرستار ای مومن پیروزی‌ تو میوه‌ ی...
  12. سمانه آسمونی

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    از روزی که نامتـــ ملکه ی ذهنمـــ شد، احساســ می کنمــ جمجمه امـــ با شکوه ترینـــ امپراتوری دنیاستـــ...
  13. سمانه آسمونی

    معماری با مصالحی از جنس دل

    چه دشوار است انسان وار زیستن ، در سرزمین مترسک ها آن جا که به نگاهی، به نام عشق فریبت می دهند و به دروغی، به نام محبت دشنام ..!
  14. سمانه آسمونی

    شعر نو

    لبخند تو چون زورقی طلایی که بر دریای نیلی گذر می کند از پیش چشمان خیره من گذشت و من به یکباره زیبایی تو ... و تنهایی خود را یافتم بیژن جلالی
  15. سمانه آسمونی

    رررررر و ززززز دختر مبارک!!!!

    خداوند لبخند زد و دختر آفریده شد ♥لبخند زیبای خدا روزت مبارک ♥ ♥ر♥و♥ز♥د♥خ♥ت♥ر♥م♥ب♥ا♥ر♥ک♥
  16. سمانه آسمونی

    معماری با مصالحی از جنس دل

    نـَه فنجان مـی خواهم نـَه غزلِ حافـظ رنگِ سرنوشتِ مــَن از چشمـ های تــــو ... پیداست !
  17. سمانه آسمونی

    نوشته های ماندگار

    من بر این باورم که انسان هنگامی خودش است که نیروهای درونی خود را به کار گیرد؛ و اگر زندگیش به جای بودن در داشتن و مصرف خلاصه شود به پستی خواهد گرائید، تبدیل به شی خواهد شد و روزگاری رنج آور و خالی از لطف و صفا خواهد داشت شادی حقیقی با فعالیت حقیقی بدست می آید؛ و فعالیت حقیقی یعنی پرورش و به کار...
  18. سمانه آسمونی

    نوشته های ماندگار

    انها (نگهبانان ) هم مانند گروگانها به عیسی مسیح و مریم مقدس متوسل می‌شدند، هر روز دعا می خواندند و حمایت و آمرزش میطلبیدند، نذر می‌کردند و صدقه می‌دادند تا قدیسان، آنها را در انجام هر نوع جنایتی موفق گردانند. گزارش یک آدم‌ربایی، گابریل گارسیا مارکز
  19. سمانه آسمونی

    رد پای احساس ...

    دسـت بـه صورتـم نـزن! می تـرسم بیـفتـد نقـاب ِ خنـدانـی کـه بـر چهـره دارم! ... و بعــد ... سیـل ِ اشـک هـایـم تـو را بـا خـود ببــرد! و بـاز مـن بـمانـمُ تنهـــایـی .../...
  20. سمانه آسمونی

    نوشته های ماندگار

    تموم سالا تا امروز ... مث برگای خشک، از درخت کج و کوله و دراز ابدیت افتادن! حالا بم بگو، مهمه که یه برگ دیگه هم می افته؟ (لنگستون هیوز) از کتاب جهان در بوسه های ما زاده می شود
بالا