نتایح جستجو

  1. سمانه آسمونی

    معماری با مصالحی از جنس دل

    انگار بهترین چیزی که از مهندسی یاد گرفتی، "مرزبندی ست"!!! مرزی کشیدی که "ما" را به "من و تو" تقسیم کرد... همان لحظه ای که از غمم بی تفاوت گذشتی و شاید دلشاد بودی ... اما انصاف نیست که سهم من از تمام عشقمان؛ "تنهایی " شود و سهم تو " رهایی"... کاش کمی دقیق تر محاسبه میکردی فقط کمی...
  2. سمانه آسمونی

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    دردهای من جامه نیستند تا ز تن در آورم چامه و چکامه نیستند تا به رشته ی سخن درآورم ... نعره نیستند تا ز نای جان بر آورم دردهای من نگفتنی دردهای من نهفتنی است...
  3. سمانه آسمونی

    به نام زن... ♡

    و را زن می خواهم آن گونه که هستی از کیمیای زن چیزی نمی دانم از سرچشمه ی حلاوت او از این که غزال ماده چگونه غزال شد از این که پرندگان چگونه نغمه سرایی آموختند ... تو را چون زنانی می خواهم در تابلوی های جاودانه چون دوشیزگان نقش شده بر سقف کلیساها که تن در مهتاب می شویند. تو را زنانه می...
  4. سمانه آسمونی

    نوشته های ماندگار

    چه پر معناست این «بارگاه ولایت مدار سلطان ارض طوس» و چه سمبل فصیح و بلیغی است ای...ن «گنبد طلا»! بام حرم! حرمی که در آن، خلیفه و امام، جلاد و شهید، در کنار هم آرمیده اند و… چه می گویم؟! هارون در وسط و امام در کنار، یعنی که برای تکریم امام، نزدیک قبر خلیفه دفنش کرده اند و در گوشه ای از مقبره...
  5. سمانه آسمونی

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    نه خوب نیستم, دروغ میگویم, قلبم را خراشیده اند روحم را کسی به دندان گرفته میکشد باور کنید... ... باور کنید حال من اصلا خوب نیست ... فقط رُل یک از یاد برده را بهتر از از یاد رفته اش بازی میکنم...
  6. سمانه آسمونی

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    اگر عشق عشق باشد‍‍ زمان حرف احمقانه ای است... فروغ فرخزاد
  7. سمانه آسمونی

    شعر نو

    تقویم کهنه شد، اما بهار نیامده است هنوز. این‌طور که نمی‌شود؛ باید خودم پیِ آفتاب بروم ! ( رضا کاظمی )
  8. سمانه آسمونی

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    برای من دوست داشتن آخرين دليلِ دانايی‌ست اما هوا هميشه آفتابی نيست عشق هميشه علامتِ رستگاری نيست و من گاهی اوقات مجبورم به آرامشِ عميقِ سنگ حسادت کنم چقدر خيالش آسوده است چقدر تحملِ سکوتش طولانی‌ستسید علی صالحی
  9. سمانه آسمونی

    تولد سهراب سپهری مبارک باد

    بر آبي چين افتاد. سيبي به زمين افتاد. گامي ماند. زنجره خون همهمه اي: خنديدند. بزمي بود، برچيدند. خواي از چشمي بالا رفت. اين رهرو تنها رفت، بي ما رفت. رشته گسست: من پيچم، من تابم. كوزه شكست: من آبم. اين سنگ، پيوندش با من كو؟ آن زنبور، پرازش تا من كو؟ نقشي پيدا، آيينه كجا؟ اين لبخند، لب ها كو؟ موج...
  10. سمانه آسمونی

    **مشاعره با اشعار سهراب سپهری**

    زنجره را بشنو : چه جهان غمناك است، و خدايي نيست ، و خدايي هست، و خدا بي گاه است، ببوي و برو، و چهره زيبايي در خواب دگر
  11. سمانه آسمونی

    نوشته های ماندگار

    شییع کنندگان مسیرشان را تغییر دادند توی محله "فقیرنشین" ،زنها در سکوت آنها را تماشا میکردند و ناخنهای شان را میجویدند.سپس از خیابان سر در آوردند و مثل اینکه اعتقاد داشته باشند که مُرده از توی تابوت صدایِ شان را میشنود با صدای بلند شروع کردند به تعریف و تمجید و خداحافظی. کسی به سرهنگ نامه...
  12. سمانه آسمونی

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    تنها شده‌اَم مثلِ یک فانوس‌بانِ پیر وقتی آخرین کشتی بندر را ترک می‌کند! ( رضا کاظمی )
  13. سمانه آسمونی

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    برای چیدن گل سرخ، نه اره بیاور، نه تبر! سرانگشت ساده ی همان ستاره ی بی آسمانم... بس، برای کشتن من،نه کوه و نه واژه. اشاره ی خاموش نگاهی نا بهنگامم... بس، ... تا معنی از گل سرخ بگیرم و شاعر شوم. -هم از این روست که تو را دوست می دارم. نامه ها- سید علی صالحی
  14. سمانه آسمونی

    درخواست های مرتبط با:انواع موزه

    من موزه جنگ اصفهان رو دارم ... ایدیت رو بده برات بفرستم ...
  15. سمانه آسمونی

    معماری با مصالحی از جنس دل

    آدمیست دیگر . . . یک روز حوصله ی هیچ چیز را ندارد دوست دارد بردارد خودش را بریزد دور ... |حسین پناهی|
  16. سمانه آسمونی

    رد پای احساس ...

    گاهی باید آرزوهایت را مثل قاصدک بگذاری کف دست و بسپاریشان به دست باد تا بروند و سهم دیگران شوند...
  17. سمانه آسمونی

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    بیزارم از آن عشق که عادت شده باشد یا آن که گدایی محبت شده باشد دلگیرم از آن دل که در آن حس تملک تبدیل به غوغای حسادت شده باشد نیما یوشیج
  18. سمانه آسمونی

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    شیرین نمیشود ... طعم تلخ دروغ هایی که به خوردم داده ای ... کار از حلوا حلوا کردن گذشته ست مهران پیرستانی
  19. سمانه آسمونی

    نوشته های ماندگار

    "اینجا اصلا چیزی نیست" دیگری جواب داد: "ساکت باش احمق!انها صدایت را در پایین ستون میشنوند. ما انجایی هستیم که انها دوست دارند باشند. اینه اون چیزی که اینجاست!" احساس کرد بدنش یخ زده اینقدر بالا باشی و اصلا نباشی!....."ستون من تنها یکی از هزاران ستونه میلیون ها کرم درختی بدون هیچ مقصدی بالا...
  20. سمانه آسمونی

    [IMG]

    [IMG]
بالا