نتایح جستجو

فاطمه خانوم اینترنتم خیلی ضعیفه نمی‌دونم چرا ولی بازی رو هستم اگه یه کمی سرعتش خوب شد، چون به زور صفحه ها روباز کنم. آرژانتین، آره، ولی خون به دلم کرده این سالها. دیگه ناامید شدم

کی واقعا میتونه باشه؟ آرژانتین، ایسلند بود، مساوی شد. همون برای خودمم سواله واقعا، این همه شادی دلیلش چیه؟

کیا هستن، بگید بریم ادبشون کنیم:D فوتبال داشت، حالمون گرفته شد

تپیدن، سوختن، بر خاک و خون غلطیدن و مردن... بحمدالله که درد عاشقی تدبیرها دارد

بی نظیر، حال منه مرا گر دوستی با او به دوزخ می‌برد شاید به نقد اندر بهشتست آن که یاری مهربان دارد...

سلام خواهر الناز بابا چرا آهسته میان آهسته میرن؟ مشاعره نمیاین دیگه؟:(

سلام سرور بزرگوار ما ، آقا دکمه سپاس و تشکر من کار نمیکنه، میشه کمکم کنید. سپاس:gol:

آره، مگه میشه ایرانی بود و شعر دوست نداشت:gol: آها، کوه‌های اورال؟:D نه حالا بهتون میگم

در پناه حق شبتون بخیر

نه، کلن علاقه مند یاتون رو میگم شبیه اون هم هست علاوه بر اسمتون. یورال، اممممم، آره داستانشو چندبار تعریف کردم. اسم یه پیرمرد فداکار بوده ولی معنیش رو نمیدونم

نه آخه شما زدین ۲۱ سالتونه. اون سال ۲۰۱۵ تازه وسطای لیسانسش بود. دیگه نمیشه شما باشید، مگه اینکه در زمان سفر کرده باشید:D البته فک کنم با این روحیه ای که شما دارید دقیقا کپی برابر با اصل اون باشید:)

آره، دقیقا دقیقا همین اسم شما بود، با این تفاوت که خنده نداشت آخرش. منم فک کردم شما همونید ولی دیدم سنتون نیمخوره

آها، پس احتمالا من شما رو با اسم دیگه ای اونجا اشتباه گرفتم. چون من دوسال قبل از بسته شدنش نیومدم دیگه. ولی همه بچه های که میگی رو یادمه، بجز شقایق البته

آها، آره یه سیاهه های از اسم شما رو یادمه. همون فاطمه، خسته بود، قبلنا اسمش خسته بود، توی شعر عالی بود. من همیشه توی شعر پیشش کم میاوردم

می باری ای باران و می شویی زمین را اما نمی شویی دل اندوهگین را حسین منزوی اینم از رفیق محمد علی بهمنی

البته اونجام نه اینکه خیلی قدیمی باشم، ولی از سال ۹۲ بودم ولی یه مدتی نرفتم، کلن یادم رفت دیگه:)

شما اونجا اسمتون چی بود؟ من یادمه کاربری به اسم خسته اونجا خیلی توی تالاره ادبیات فعال بود، کاشکی اینجا بود، خیلی شعر بلد بود

سلام عید شما هم مبارک منم اینجا قدیمی نیستم، نه والا نمی‌دونم اینجا هست یا نه. اسم من اونجا boheyra بود

رهی معیری فک کنم؟ من عاشق رهی ام اینم یه رهی دیگه من از دلبستگی‌های تو با آیینه دانستم که بر دیدارِ طاقت‌سوزِ خود عاشق‌تر از مایی

نه یکم زیاده، دکمه سپاس کار نمیکنه برام الان، شرمنده تو هم در آینه حیران حُسن خویشتنی زمانه‌ایست که هر کس به خود گرفتار است