نتایح جستجو

  1. سمانه آسمونی

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    از این نقطه که من ایستاده ام بر این صخره ی سنگی یک قدم اگر اشتباه بگذاری ، پرت می شوی اینجا دیگر دو قدم جلو ، یک قدم عقب همان تعبیری را ندارد که می دانی روز و شب بی معنی ست فریاد که هیچ ، نفس را هم باید با حساب بکشی !
  2. سمانه آسمونی

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    دل ام که می گرفت سنگ ریزه جمع می کردم .که بزنم به پنجره ی اتاق ات .سرت را بیرون می آوردی و می خندیدیم و اگر خواب بودی هوای کوچه را در سینه حبس می کردم .و به انتظار ِ فردا زنده می ماندم دلم می گیرد دیگر شب ها و کوچه ها .رو به هیچ پنجره ای باز نمی شوند یاسمن کاظمی
  3. سمانه آسمونی

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    یا که به راه آرم این صید دل رمیده را یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را محمدتقی بهار
  4. سمانه آسمونی

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    تمام جاده های جهان را به جستجوی نگاه تو آمده ام پیاده باور نمی کنی؟ پس این تو و این پینه های پای پیاده ی من ... حالا بگو در این تراکم تنهایی مهمان بی چراغ نمی خواهی؟ یغما گلرویی
  5. سمانه آسمونی

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    هنوز هم وقتی باران می آید تنم را به قطرات باران می سپارم می گویند باران رساناست شاید دستهای من را هم به دستهای تو برساند...
  6. سمانه آسمونی

    [IMG]

    [IMG]
  7. سمانه آسمونی

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    سر به هوا نیستــــم امــــا ... همیشـــــه چشــــم به آسمان دارم حال عجیبـــی ست دیدن ِ همان آسمان که ... شاید "تو" ... دقایقی پیش به آن نگاه کـــرده ای....
  8. سمانه آسمونی

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    مثل باران های بی اجازه وقت و بی وقت در هوایم پراکنده ای ... و من بی هوا ناگهان خیسم از تو .....!
  9. سمانه آسمونی

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    دسـت بـه صورتـم نـزن ؛ می تـرسم بیـفتـد نقـاب ِ خنـدانـی کـه بـر چهـره دارم .... و بعــد سیـل اشـک هـایـم تـو را بـا خـود ببــرد ! ... و بـاز ؛ مـن بـمانـم و تنهـــایـی ... !
  10. سمانه آسمونی

    ممنون دوست عزیز... بفرمایید دهنتونو شیرین کنید:D [IMG]

    ممنون دوست عزیز... بفرمایید دهنتونو شیرین کنید:D [IMG]
  11. سمانه آسمونی

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    راه پنهانی میخانه نداند همه کس ... جز من و زاهد و شیخ و دو سه رسوای دگر ...
  12. سمانه آسمونی

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    بچه که بودم دلم به حال مترسکی می‌سوخت که آنسوی دهکده در میان مزارع برنج پدر بزرگم تنها بود . و بی‌ خبر از آنکه روزی در میان این همه هیاهو ی شهر ... حالم از آن مترسک بدتر خواهد بود (علی‌ صوفی .ن)
  13. سمانه آسمونی

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    طبال! بزن، بزن که نابود شدم بر " تار " غروب زندگی، " پود " شدم عمرم همه رفت، خفته در کوره ی مرگ آتش زده ، استخوان بی دود شدم
  14. سمانه آسمونی

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    مثل ِ اتاق زیر شیروانی پر از خاطرۀ بارانم کدام واژه می فهمد برایت چه قدر دلتنگم ؟!
  15. سمانه آسمونی

    شعر نو

    تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم تو کیستی که من از موج هر تبسم تو بسان قایق سر گشته روی گردابم من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه ... چه کرد با دل من آن نگاه شیرین آه تو دوردست امیدی و پای من خسته است چراغ چشم تو سبز است و راه من بسته است تو آرزوی بلندی و...
  16. سمانه آسمونی

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    خواهم که بر چشمت هر دم کشم سرمه ترسم مجنون کند بسی مثل من کسی چشم نرگست مستانه مستانه ...
  17. سمانه آسمونی

    شعر نو

    آدمی چه می‌داند چراغی که از دور به راه او روشن است هنوز خبر از خواب راحت مهمان‌خانه‌ی فرشته می‌دهد يا سوسوی اجاق قلعه‌ی ديوی‌ست ... که در کمين کُشتن دانای ديگری‌ست ديگر اين همه نپرس کجا می‌روی، چه می‌کنی، کی برمی‌گردی شکستن اگر عادتِ آسانِ آينه نبود تکرار بی‌هوده‌ی زندگی که اين همه...
  18. سمانه آسمونی

    نوشته های ماندگار

    قرن‌ها است که زنان به مثابه آیینهٔ درشت‌نمای، این امکان را برای مردان فراهم آورده‌اند تا خود را دوبرابر بزرگتر از آن‌چه هستند، ببینند. ویرجینیا وولف‌/ اتاقی برای خود
  19. سمانه آسمونی

    رد پای احساس ...

    کجاست حدود ِ این دلتنگی کدام آرش در سینه ام دست به چله برده است که شاه تیر ِ این همه غم تا عمر دارم در خاک ِ هیچ سرزمینی آرام نخواهد گرفت؟
  20. سمانه آسمونی

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    این جهان با "تو" خوش است و آن جهان با "تو" خوش است... این جهان بی من مباش و آن جهان بی مرو...
بالا