یک روش دیگر که بسیار ساده هم هست اینه که عکس از اسکن تهیه شد آنرا در اتوکد insert کنید بعد بر روی عکس با استفاده از ابزار های معمولی اتوکد کار کنید و وقتی کار تمام شد عکس رو delet کنید
دنیا به دور شهر تو دیوارْ بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
کى عید مىرسد که تکانى دهم به خویش؟
هر گوشه از اتاق دلم تار بسته است
شبها به دور شمع کسى چرخ مىخورد
پروانهاى که دل به دلِ یار بسته است
از تو همیشه حرف زدن کار مشکلى است
در مىزنیم و خانه گفتار بسته است
باید به دست شعر...
گرگ سیاه چشم تو دل را درید و رفت
جان دادن فجیع دلم را ندید و رفت
وابسته شد درخت به بال پرنده ای
بیگانه وقت کوچ از آنجا پرید و رفت
گفتم که کاش مثل تو پروانه می شدم
دورم چه ساده پیله ی حسرت تنید و رفت
عمری کنار جاده به پایش نشستم و
از راه های دیگر دنیا رسید و رفت
خود را اسیر میله ی تن کرد یک قفس...
این دل اگر کم است بگو سر بیاورم
یا امر کن که یک دل دیگر بیاورم
خیلی خلاصه عرض کنم: دوست دارمت...
(دیگر نشد عبارت بهتر بیاورم)
از کتف آشیانهای خود برای تو
باید که چند جفت کبوتر بیاورم
از هم فرو مپاش، برای بنای تو
باید بلور و چینی و مرمر بیاورم
وقتش رسیده این غزل نیمهسوز را
از کورههای...
عمری مرا به حسرت دیدن گذاشتی
بین رسیدن و نرسیدن گذاشتی
یک آسمان پرندگی ام دادی و مرا
در تنگنای از تو پریدن گذاشتی
وقتی که آب و دانه برایم نریختی
وقتی کلید در قفس من گذاشتی
امروز از همیشه پشیمان تر آمدی
دنبال من بنای دویدن گذاشتی
من نیستم... نگاه کن این باغ سوخته
تاوان آتشی ست که روشن گذاشتی...
شعری ست مملو از احساس، اما جسارتا قسمت اول که گفتید " آمدی تو با قدم هایت......باز بارانی ام کردی" تناسب درستی ندارد، قدم ها که بارانی نمی کند. اما در کل زیباست
بیچاره چاقوی آشپزخانه ی ما
در تمام عمرش
فقط پیاز وسیب زمینی پوست کنده
ومهیج ترین صحنه ی زندگی اش
بریدن چند تکه کالباس است
گوشه ی آشپرخانه
در آرزوی بوسیدن گلوی گاوی نر
قوچی وحشی
یا دست کم
مرغ پا کوتاه زهواردررفته ای
می پوسد
زاهد به نقش شیطان، دیدم ندیده بودم
از کعبه رسم بطلان، دیدم ندیده بودم
گرگی که ظاهرش میش، اندر لباس درویش
خود را نمـــــــــوده پنهان، دیدم ندیده بودم
کذب و ریا و اغوا، ممکن به هر کی اما
از شیخ روزگاران، دیدم ندیده بودم
شیخانه بسته دستار، مردی چنین ریا کار
در جمع کفر و ایمان، دیدم...