نتایح جستجو

  1. باران بهاری

    با بامدادِ شاعر، احمد شاملو

    در به درتر از باد زیستم در سرزمینی که گیاهی در آن نمی روید. ای تیز خُرامان! لنگی پای من از ناهمواری راه شما بود. :gol:
  2. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    من همان روز که آن خال بدیدم گفتم بیم ِآن است بدین دانه که در دام افتم هرگز آشفته ی رویی نشدم یا مویی مگر اکنون که به روی تو چو موی آشفتم :gol: "سعدی" :gol:
  3. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    در دل دردی ست از تو پنهان که مپرس! تنگ آمده چندان دلم از جان که مپرس! با این همه حال و در چنین تنگدلی جا کرده محبت تو چندان که مپرس! :gol: "ابو سعید ابو الخیر"
  4. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    آن روز که چشمان تو در من نگریست خلقی به هزار دیده در من بگریست هر روز هزار بار در عشق توام، می باید مرد و باز می باید زیست :gol: "ابو سعید ابوالخیر" (دوست عزیز محسن ز!بسیار ممنون از شما که از شاعران کم آوازه و کمتر شناخته شده ای_مثل ظهیر و مجیر و فلکی و ..،شعر نقل می کنید.) :gol::)
  5. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    ترسم نکند لیلی،هرگز به وفا میلی تا خون دل مجنون از دیده نپالاید
  6. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دو هفته می گذرد کان مه دو هفته ندیدم به جان رسیدم از آن تا به خدمتش نرسیدم . قسم به روی تو گویم از آن زمان که برفتی که هیچ روی ندیدم که روی در نکشیدم . . مرا رواست که دعوی کنم به صدق ارادت که هیچ در همه عالم به دوست بر نگزیدم :gol:
  7. باران بهاری

    مرسی ارغوان جون..:gol:خوبی از خودته..:gol::gol::gol::gol: حدس زدم اون گل آخری خودت...

    مرسی ارغوان جون..:gol:خوبی از خودته..:gol::gol::gol::gol: حدس زدم اون گل آخری خودت باشی:gol:..همون گل مخصوصو می گم..آخه از همه خوش رنگ و بوتر بود...:gol: :w30:
  8. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    من آن نیم که حلال از حرام نشناسم شراب با تو حلال است و آب بی تو حرام
  9. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    آن یار که عهد دوستداری بشکست می رفت و منَش گرفته دامان در دست می گفت: دگرباره به خوابم بینی پنداشت که بعد از آن مرا خوابی هست :gol: "سعدی"
  10. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    گفتم که دلم هست به پیش تو گرو دل باز ده!آغاز مکن قصه ی نو افشاند هزار دل ز هر حلقه ی زلف گفتا که:دلت بجوی و بردار و برو! :gol: از:؟
  11. باران بهاری

    دست‌نوشته‌ها

    هنوز هم که هنوز است،گاه در رویا،تصاویری از جنگ و نیز شعله های اضطراب آن را می بینم.. که ریشه در سال های کودکی ام دارد و شاید هم نشانی از آینده ای که ممکن است در انتظار ما باشد.. امروز،با دیدن تصویرهایی از جنگ_در تالار عکس_ بی اختیار این شعر کوتاه بر زبانم جاری شد: چه لحظه های مهیبی! چه درد...
  12. باران بهاری

    با بامدادِ شاعر، احمد شاملو

    "شبانه" مرا، تو بی سببی نیستی به راستی صلت کدام قصیده ای ای غزل؟ ستاره باران جواب کدام سلامی به آفتاب از دریچه ی تاریک؟ کلام از نگاه تو شکل می بندد خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی! پس ِپشت مردمکانت فریاد کدام زندانی ست که آزادی را به لبان بر آماسیده گل سرخی پرتاب می کند؟_ ورنه این...
  13. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    گر خون دلی بیهده خوردم،خوردم چندان که شب و روز شمردم،مردم آری همه باخت بود سرتاسر عمر دستی که به گیسوی تو بردم،بردم! :gol: "ه.ا.سایه"
  14. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    یک چشم من از درد جدایی بگریست چشم دگرم بخیل بود و نَگریست چون وقت وصال شد،من او را بستم گفتم:نَگِریستی،نباید نِگریست! "مولانا"
  15. باران بهاری

    غزل و قصیده

    چون زلف توام جانا!در عین پریشانی چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی من خاکم و من گردم،من اشکم و من دردم تو مهری و تو نوری،تو عشقی و تو جانی خواهم که تو را در بر، بنشانم و بنشینم تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی ای شاهد افلاکی!در مستی و در پاکی من چشم تو را مانم،تو اشک مرا مانی از آتش...
  16. باران بهاری

    شعر نو

    جمله های ساده ی نسیم و آب و جویبار فعل لازم نفس کشیدن گیاه اسم جامد ستاره،سنگ اشتقاق برگ از درخت وان چه زین قِبَل سوال هاست؛ در بر ادیب دهر و مکتب حقایقش بیش و کم شنیده ایم و خوانده ایم؛ نکته هایی آشناست.. لیک هیچ کس به ما نگفت مرجع ضمیر زندگی کجاست؟ :gol: "دکتر شفیعی کدکنی" :gol:
  17. باران بهاری

    خواهش می کنم..این چه حرفیه؟

    خواهش می کنم..این چه حرفیه؟
  18. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    راهی ست راه عشق که هیچش کناره نیست آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست . . از چشم خود بپرس که ما را که می کشد جانا!گناه طالع و جرم ستاره نیست :gol:
  19. باران بهاری

    مشاعرۀ سنّتی

    دلا بسوز که سوز تو کارها بکند نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند . . طبیب عشق مسیحا دم است و مشفق،لیک چو درد در تو نبیند که را دوا بکند :gol:
  20. باران بهاری

    رباعی و دو بیتی

    می آمد یار،مست و تنها تنها با نرگس پر خمار رعنا رعنا جَستم که یکی بوسه ستانم ز لبش فریاد برآورد که: یغما یغما! :gol: "خیام"
بالا