نتایح جستجو

  1. quester

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا
  2. quester

    چرا اینقد حضورت کمرنگه........کوشی...... [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا

    چرا اینقد حضورت کمرنگه........کوشی...... [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا
  3. quester

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا
  4. quester

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا
  5. quester

    سلام گلم.......نیستی........ کجایی آخه [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا

    سلام گلم.......نیستی........ کجایی آخه [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا
  6. quester

    سلام....آباجی گلم........خوبی [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا

    سلام....آباجی گلم........خوبی [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا
  7. quester

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا
  8. quester

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا
  9. quester

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا
  10. quester

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا
  11. quester

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا
  12. quester

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا

    [IMG] اینجا هم سر بزن لطفا
  13. quester

    [IMG] اینجا هم سر بزن

    [IMG] اینجا هم سر بزن
  14. quester

    آزاده جان سلام خوبی گلم....... چه خبرا........ راستی دیروز روزتون بود...........مبارکا باشه........

    آزاده جان سلام خوبی گلم....... چه خبرا........ راستی دیروز روزتون بود...........مبارکا باشه........
  15. quester

    quester

    اديسون (خدا بیامرزتش) اديسون در سنین پيري پس از كشف چراغ برق يكي از ثروتمندان آمريكا به شمار مي رفت و درآمد سرشارش را تمام و كمال در آزمايشگاه مجهزش كه ساختمان بزرگي بود هزينه مي كرد. اين آزمايشگاه بزرگترين عشق پيرمرد بود. هر روز اختراعي جديد در آن شكل مي گرفت تا آماده بهينه سازي و...
  16. quester

    quester

    ارزش شکم !!! پيرمردي در بستر مرگ بود. در لحظات دردناک مرگ، ناگهان بوي عطر شکلات محبوبش از طبقه پايين به مشامش رسيد. او تمام قدرت باقيمانده اش را جمع کرد و از جايش بلند شد. همانطور که به ديوار تکيه داده بود آهسته آهسته از اتاقش خارج شد و با هزار مکافات خود را به پايين پله ها رساند و...
  17. quester

    quester

    چرخش نگاه باکمي صبر! شيوانا در راه مدرسه از کنار درختي مي گذشت. مرد جواني را ديد که تنها به درخت تکيه داده و به خورشيد درحال غروب مي نگرد. شيوانا کنار مرد نشست و مسيرنگاهش را تعقيب کرد و آهسته زيرلب زمزمه مي کرد: الان همه فرشته ها آرزو دارند که مثل ما آدم ها فرصت زندگي داشتند و مي توانستند...
  18. quester

    quester

    كارمند و رئيس یک روز مسئول فروش، منشی و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سلف قدم می زدند... یهو یک چراغ جادو روی زمین پیدا می کنند و روی اون رو مالش میدهند و جن چراغ ظاهر میشود. جن میگوید: من برای هر کدوم از شما یک آرزو برآورده می کنم... منشی می پره جلو و میگه: «اول من ، اول من!... من می خوام که...
  19. quester

    quester

    شما ایمیل دارید ؟ شرکت مایکروسافت آبدارچی استخدام می کرد. مردی که متقاضی این شغل بود به آنجا مراجعه کرد. رئیس کارگزینی با او مصاحبه کرد و بعنوان نمونه کار از او خواست زمین را تمیز کند. سپس به او گفت: «شما استخدام شدید، آدرس ایمیلتون رو بدید تا فرمهای مربوطه را برایتان بفرستم تا پر کنید و...
  20. quester

    quester

    طوطی یک خانم برای طرح مشکلش به کلیسا رفت. او با کشیش ملاقات کرد و برایش گفت: من دو طوطی ماده دارم که فوق العاده زیبا هستند. اما متاسفانه فقط یک جمله بلدند که بگویند «ما دو تا بد هستیم. میای با هم خوش بگذرونیم؟». این موضوع برای من واقعا دردسر شده و آبروی من را به خطرا انداخته. از شما کمک...
بالا