نتایح جستجو

  1. quester

    quester

    هدیه نوئل عید نوئل فرا رسیده و برادر بزرگ پاول برای تبریک سال نو یک خودرو زیبا برای پاول خریده بود. روزی از روزها بعد از انجام کار، پاول دفترش را ترک کرد. با تعجب دید که پسر کوچکی در کنار خودرو جدید وی دور می زند و با نگاه تحسین آمیز به ماشین نگاه می کند. پاول از خود پرسید این پسر کیست؟...
  2. quester

    quester

    نتيجه اعمال پسر بچه اي بود كه اخلاق خوبي نداشت. پدرش جعبه اي ميخ به او داد و گفت هر بار كه عصباني مي شوي بايد يك ميخ به ديوار بكوبي. روز اول پسر بچه 37 ميخ به ديوار كوبيد. طي چند هفته، همانطور كه ياد مي گرفت چگونه عصبانيتش را كنترل كند، تعداد ميخهاي كوبيده شده به ديوار كمتر مي شد. او...
  3. quester

    quester

    خودخواهي آدمی بد کار به هنگام مرگ فرشته ای را دید که نزدیک در دروازه های جهنم ایستاده بود. فرشته ای به او گفت: یک کار خوب در زندگیت انجام داده ای و همان به تو کمک خواهد کرد. خوب فکر کن چی بوده! مرد به یاد آورد که یک بار هنگامی که در جنگل مشغول رفتن بود عنکبوتی را سر راهش دید و برای آنکه...
  4. quester

    quester

    شک هیزم شکن صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده. شک کرد که همسایه اش آن را دزدیده باشد برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت. متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد مثل یک دزد راه می رود مثل دزدی که می خواهد چیزی را پنهان کند پچ پچ میکند. آن قدر از شکش مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه...
  5. quester

    quester

    بي خاصيت راننده کاميوني وارد رستوران شد. دقايي پس از اين که او شروع به غذا خوردن کرد سه جوان موتورسيکلت سوار هم به رستوران آمدند و يک راست به سراغ ميز راننده کاميون رفتند و بعد از چند دقيقه پچ پچ کردن، اولي سيگارش را در استکان چاي راننده خاموش کرد. راننده به او چيزي نگفت. دومي شيشه نوشابه...
  6. quester

    quester

    نابینا ! روزي بود وروزگاري بود. در شهر مرد نيكوكاري بود. اين مرد بسيار مهربان بود و همسايه هايش را دوست مي داشت وهميشه در فكر ياري به در ماندگان بود. اين مرد اما ناشنوا بود از سالها پيش گوشهايش سنگين شده بود. بعد هم که پيري به سراغش آمده بود گوشهايش کاملا کر شده بود. ازقضا روزي خبر رسيد كه...
  7. quester

    quester

    گل صداقت.... دويست و پنجاه سال پيش از ميلاد در چين باستان شاهزاده اي تصميم به ازدواج گرفت. او با مرد خردمندي مشورت كرد و تصميم گرفت كه تمام دختران جوان منطقه را دعوت كند تا از ميان آنان دختري سزاوار را برگزيند. وقتي كه خدمتكار پير قصر ماجرا را شنيد بشدت غمگين شد زيرا او مي دانست كه دخترش...
  8. quester

    quester

    پيغام رسان شوم! مرد ثروتمندي مباشر خود را براي سرکشي اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسيد: - جرج ازخانه چه خبر؟ - خبر خوشي ندارم قربان سگ شما مرد. - سگ بيچاره پس او مرد. چه چير باعث مرگ اوشد؟ - پرخوري قربان! - پرخوري؟ مگه چه غذايي به او داديد که تا اين اندازه دوست داشت؟ - گوشت اسب قربان و...
  9. quester

    quester

    روسپی و راهب راهبی در نزدیکی معبد زندگی می کرد. در خانه روبرویش، یک روسپی اقامت داشت. راهب که می دید مردان زیادی به آن خانه رفت و آمد دارند. تصمیم گرفت با او صحبت کند. زن را سرزنش کرد : " تو بسیار گناهکاری. روز و شب به خدا بی احترامی می کنی. چرا دست از این کار نمی کشی؟ چرا کمی به زندگی بعد...
  10. quester

    quester

    کوهنورد داستان در مورد یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سالها آماده سازی ماجراجویی خود را آغاز کرد شب بلندی های کوه را تماماً در بر گرفت و مرد هیچ چیز را نمی دید همه چیز سیاه بود همان طور که از کوه بالا میرفت چند قدم مانده به قله کوه پایش لیز خورد و در حالی...
  11. quester

    quester

    ياد خدا مردي براي اصلاح به آرايشگاه رفت در بين كار گفتگوي جالبي بين آنها در مورد خدا صورت گرفت. آرايشگر گفت:من باور نميكنم خدا وجود داشته با شد مشتري پرسيد چرا؟ آرايشگر گفت: كافيست به خيابان بروی و ببيني مگر ميشود با وجود خداي مهربان اينهمه مريضيو درد و رنج وجود داشته باشد؟ مشتري چيزي...
  12. quester

    quester

    سلام به همه ی دوستای عزیزم........ خواستم تک تک مطالب رو توی تایپیک های جداگانه ایی ارسال کنم.....ولی خب اینجور بخش داستان ها و حکایت ها شلوغ میشه پس........ تصمیم گرفتم همه رو یکجا و توی همین تایپیک بفرستم........ مطالبی که در این بخش ارائه میشن..........از هرجایی ممکنه تهیه شده باشن.....و...
  13. quester

    وقتش رسیده بیشتر بقیه را بغل کنید! این به نفع شماست

    فروغی داشتیم.....بیا توی آغوش خودم..........:smile:آخه منم مریضم.........:biggrin:
  14. quester

    وقتش رسیده بیشتر بقیه را بغل کنید! این به نفع شماست

    از دست بچه های باشگاه...تا اسم آغوشو این حرفها میاد همه میرن تو یه عالم دیگه......................... آغوش گرفتن و پریدن تو آغوش کسی همین جوری الکی هم نیست........یادتون نره
  15. quester

    ازدواج , عکسهای نامزدی lemonوsima.niki

    آره بابا توی ترگلیتون که شکی نیست......ولی قسمت دوم پیامتون داغ همه ما رو تازه کرد.......:cry::cry::cry: ای خدا...........ببین یه شوهر خوشگل و خوشتیپ نصیبش شده داره هی به این دخترای ترگل باشگاه افاده میده............وای وای.........بابا آقایون طاقتشون زیاده ...........ولی یه کوچلو به فکر این...
  16. quester

    داستانها و مطالب کوتاه، زیبا، پنداموز و تامل برانگیز

    سختي هاي زندگي دختری از سختی های زندگی به پدرش گله می کرد. از مبارزه خسته بود. نمی دانست چه کند. بلافاصله پس از اینکه یک مشکل را حل شده می دید مشکل دیگری سر راهش آشکار می شد و قصد داشت خود را تسلیم زندگی کند. پدر که آشپز ماهری بود او را به آشپزخانه برد. سه قابلمه را پر از آب کرد و آنها را...
  17. quester

    ازدواج , عکسهای نامزدی lemonوsima.niki

    شوخی شوخی سیما جان اینقد دعای بد واسه آقایون باشگاه نکن............... شما خانم ها خوشبحالتون میشه.........ولی باید به حال آقایون گریه کرد....:cry::cry::cry::cry: آبجی شوخی میکنم....یه وقت ناراحت نشی.................شما الان فقط بیاد...
  18. quester

    ازدواج , عکسهای نامزدی lemonوsima.niki

    همیشه وقتی عروسی و جشن و این حرفها میشه..............نفر آخری میرسم.........خب بد شانسم دیگه.............کیک ها و شیرینی ها رو هم که خوردید ....بابا نوش جان............میدونم هرکی دیر بیاد از سهم خبری نیست........ خواهر گلم منم بهتون تبریک میگم.........واستون بهترین آرزوها رو دارم........... و...
  19. quester

    زرنگ باش

    خب پدر و مادر تا فرزندشون خوشبخت باشه...............خودشون رو خوشبخترین ادم میبینن......... باور نداری........
  20. quester

    صندوقت پره.........

    صندوقت پره.........
بالا