میروی ساده ترین آدم لیک
من و احساس تو و آهم لیک
گیر کردست به خورشید تو...من
ماه احساسی تصویر تو ... من
مردم شهر به تو دلبستند
همه دلداده ی چشمت هستند
باز کن قلب مرا .....لبهایت
ماه تنها... دل من ....شبهایت
نجس شدست لبت
از صدای آزادی
تو غسل واجب شهری
خدای آبادی
"منم مسافر غربت.... خدا نگهدارت "
تو بر جنازه رستم نماز می خواندی
چکید از سر سروم به قد رعنایت
سفید مرگ زمستان ... بهار اسقاطی