من و تقدیر سردم دست در دست
چه فرقی میکند هشیار یا مست ؟
تو رفتی روح من مرد و تنم ماند
و جسمی که نمیدانم چرا هست
من اینجا ماندنم ناچاری ام نیست
که ترجیح قراری بر فرار است
خیالم فتح اوج قله ها بود
چرا چشمان تو پای مرا بست
مرا در من شکست و گوشه ای ریخت
غرو سنگی کوهی که نشکست
هزار آب از...