دریای چشمان من آرامی ندارد.همیشه باران همیشه ماتم...گاهی آفتاب می آید اما انگار میترسد...
ماتم لبهای من پایانی ندارد همیشه بسته ست جز گاه حسرت...گاهی چشمه اش می خشکد اما انگار میترسد...
میترسد از تو...از تو تنهایی. از تو میترسد....میمیرد از غم....از تو تنهایی
پا به فرارم اما این تنه بی او از من...