نتایح جستجو

  1. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    نیکی پیر مغان بین که چو ما بد مستان هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
  2. فانوس خیس

    سه ترفند زنانه برای جلب توجه مردان

    نه اینجوری نیست من که خودم به این چیزا توجه نمی کنم من فقط ب صداقت طرف توجه می کنم.........
  3. فانوس خیس

    **مشاعره با اشعار سهراب سپهری**

    ترا دیدم از تنگنای زمان جستم ترا دیدم شور عدم در من گرفت...... وبیندیش که سودایی مرگم کنار تو زنبق سیرابم دوست من هستی ترس انگیز است....
  4. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    آه کز طعنه ی بد خواه ندیدم رویت نیست چون آیینه ام روی ز آهن چه کنم
  5. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    دوش می گفت به مژگان درازت بکشم یارب از خاطرش اندیشه ی بیداد ببر
  6. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    روز در کسب هنر کوش که می خوردن روز دل چون آیینه در زنگ ظلام اندازد
  7. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    شبی که ماه مراد از افق طلوع کند بود که پرتو نوری به بام ما افتد ببخشید که من تشکر ندارم
  8. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    در انتظار رویت ما و امیدواری در عشوه ی وصالت ما و خیال خوابی
  9. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    امید در شب زلفت به روز عمر نبستم طمع به دور دهانت ز کام دل ببریدم
  10. فانوس خیس

    دست

    دست عشق از دامن دل دور باد! می‌توان آیا به دل دستور داد؟ می‌توان آیا به دریا حکم کرد که دلت را یادی از ساحل مباد؟ موج را آیا توان فرمود: ایست! باد را فرمود: باید ایستاد؟ آنکه دستور زبان عشق را بی‌گزاره در نهاد ما نهاد خوب می‌دانست تیغ تیز را در کف مستی نمی‌بایست داد
  11. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    یارب امان ده تا باز بیند چشم محبان روی حبیبان
  12. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست عاشقی شیوه ی رندان بلا کش باشد
  13. فانوس خیس

    **مشاعره با اشعار سهراب سپهری**

    می روی با موج خاموشی کجا؟ ریشه ام از هوشیاری خورده اب من کجا خاک فراموشی کجا؟
  14. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    در خم زلف تو آویخت دل از چاه ز نخ آه کز چاه برون آمد و در دام افتاد
  15. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
  16. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    در غریبی و فراق و غم دل پیر شدم ساغری می ز کف تازه جوانی به من آر
  17. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    تشویش وقت پیر مغان می دهند باز این سالکان نگر که چه با پیر می کنند
  18. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    :Dجان؟
  19. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    یارب آیینه حسن تو چه جوهر دارد که در او آه مرا قوت تاثیر نبود
  20. فانوس خیس

    مشاعرۀ سنّتی

    دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت رخت بر بندم و تا ملک سلیمان بروم
بالا