نتایح جستجو

این قافله ی عمر عجب می گذرد دریادمی که با طرب می گذرد

تو شاهکار خالقی تحقیر را باور نکن آزاد شو از بند خد زنجیر را باور نکن

دوش در حلقه ی ما قصه گیسوی تو بود تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود

دردم از یار است و درمان نیزهم دل فدای او شدو جان نیز هم

نومید مشو امید می دار ای دل در غیب عچایب ایت بسیار ای دل

می رسد روزی که بی هم می شویم یک به یک از جمع هم کم می شویم

من آن ابرم که بارانش تو هستی همان یوسف که کنعانش تو هستی

سلام :-) یا رب آن دلبر شیرین که سپردی به منش می سپارم به تو از چشم حسود چمنش

تو را می خواهم و دانم که هرگز به کام دل در آغوشت نگیرم توییی آن آسمان صافو روشن من این کنج قفس مرغی اسیرم

آه از این نرگس جادو که چه بازی انگیخت آه از آن مست که با مردمم هوشیار چه کرد اشک من رنگ شفق یافت ز بی مهری یار طالع بی شفقت بین که در این کار چه کرد

دنیا همه هیچ و مال دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر خویش مپیچ

تا توانی دفع غم از خاطری غمناک کن در جهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن

فرهاد قصه ها که می گویند تویی!؟ آن یار دلربای شیرین که می گویند تویی؟!

سلام :-) صدای تو همچون طنین دلنواز شب می نوازد و می برد مرا از دل سیاهی ها به سمت بودن بخوان بیشتر ای طنین صدایت آرامش شبانه ام.

بدیدم من گل رز را تو باغچه زدم بوسه به دست مادرم به به چی کاشته!!

هست از پس پرده گفت و گوی منو تو چون پرده برافتد نه تو مانی و نه من

مرسی:smile:.فقط مصرع اولشو شنیده بودم . دل گفت وصالش به دعا باز توان یافت عمریست که عمرم همه در کار دعا رفت

شدم سرخوش، رها از تن، نمی دانم چمه؟ زدم پتک بی خیالی بر همه، نمی دانم چمه؟ (چم:.chemist.....البته در نوشتار نه در تلفظ)

ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود

:biggrin:آخرش خیلی باحال بود. آوای روزهای خوب آید همی شادی وشورو نشاط آید همی من که کردم هر چه را غمگین رها بوی باران روی کاهگل آید همی