نتایح جستجو

  1. mani24

    مشاعرۀ سنّتی

    تو چشمای تو می دیدم تموم آرزوهامو به همه می خندی با همه دست میدی دستتو می گیرم دستمو پس میدی اما دوست دارم اما دوست دارم پشت من بد میگی حرف مردم میشم دستشو می گیری عشق دوم میشم اما دوست دارم اما دوست دارم
  2. mani24

    زن کهـ بـاشـی بـایـد آغــــوش بـاشـی ، تـا هـر بغـضـی بـی بهــانـه در آغــوشـــت دفــن شــود ...

    زن کهـ بـاشـی بـایـد آغــــوش بـاشـی ، تـا هـر بغـضـی بـی بهــانـه در آغــوشـــت دفــن شــود . . . زن کهـ بـاشـی گـاهـی بـایـد فــرامـوش کـنـی کهـ مـحـــــتــــاج آغـــــــوشــــــــــی . . . [IMG]
  3. mani24

    آخ ! که چه روزهایی هستند این روزها ... تمام نمی شوند ... نمی گذرند ... نمی میرند ... صدای بی...

    آخ ! که چه روزهایی هستند این روزها ... تمام نمی شوند ... نمی گذرند ... نمی میرند ... صدای بی محلیشان تمام وجودم را کر می کند ... مرا به "نبود" می انگارند !
  4. mani24

    فروغ فرخزاد

    آخ چقدر روشنی خوبست چقدر روشنی خوبست و من چقدر دلم میخواهد که یحیی یک چار چرخه داشته باشد و یک چراغ زنبوری و من چقدر دلم میخواهد که روی چارچرخه ی یحیی میان هندوانه ها و خربزه ها بنشینم و دور میدان محمدیه بچرخم آخ چقدر دور میدان چرخیدن خوبست چقدر روی پشت بام خوابیدن خوبست چقدر باغ...
  5. mani24

    دکترعلی شریعتی

    دكتر علي شريعتي : اگر به فرض که هيچ دليلي بر حقانيت و صلاحيت امام حسين(ع) نباشد، بعد آدم يك بار دعاي عرفه بخواند، مي‌شود به «حسين» ايمان نياورد؟ نشناسدش؟ عاشقش نشود؟ ديوانه‌اش نشود؟ آيا چنين چيزي امكان دارد؟ «حمد و سپاس خدايي را سزاست که تير حتمي قضايش را هيچ سپري نمي‌شکند و لطف و محبت و...
  6. mani24

    رضا کاظمی

    این شعرها که جار می زنم یعنی هنوز ابتدای عاشقی ست وگرنه، "عاشقانْ کُشته گانِ معشوق اَند برنیاید زِ کُشته گانْ آواز" 2 خسته اَم پلک هات را ببند می خواهم کمی بخوابم 3 به هیچ پارکی راَهم نمی دهند دیگر. فقط تو را می شناسند نگهبان ها! 4 تو رفته ای وُ شهر به...
  7. mani24

    رضا کاظمی

    1 گووشِ فلک را کَر کردهای با سکوت هات! "هایی" بزن، "هوویی" بگو بگذار دوباره بچرخد فلک! 2 دارد بهار میشود گل فروش های دوره گرد بنفشه جار می زنند. کدام پرستو بذر تو را هدیه خواهد آورد؟ دوست داشتنم را ببین! گیسوهات را بگو دست از سرِ باد بردارند دارد به کوه می زند خودش...
  8. mani24

    رضا کاظمی

    1 پرستوها گیج میخورند در آسمانِ شهر و درخت ها پاییز را از یاد نمیبرند. کجا مانده ای با بهاری که نیاورده ای هنوز؟! 2 چشم هات برگچه های نو رَسته ی بهارند پاییز نمیشوند. 3 وقتی تو نیستی زندهگی را نمیتوان هر صبح در آغوش گرفت و برای تکه ای نان کنار تنور خورشید صف کشید! 4 باید ببارد برف...
  9. mani24

    هما میرافشار

    بار ديگر دلا خطا نکني با جفا پيشگان وفا نکني عهد کردي که خون شوي اما با دل بي صفا، صفا نکني من خوشم با جنون و رسوايي گر تو زين عالمم جدا نکني درد عشق است و مرگ درمانش هوس در بي دوا نکني رفتم از کوي آشنايي ها تا به نيرنگم آشنا نکني تا سحر مي توان دمي آسود گر تو اي دل، خدا خدا نکني...
  10. mani24

    هما میرافشار

    چه سود گر بگویمت که شام تا سحر نخفته ام و یا اگر دمی به خواب رفته ام تو را به خواب دیده ام چه سود گر بگویمت که بی تو با خیال تو به می پناه برده ام و نقش ان دو چشم قصه گو به جام پر شراب دیده ام چه سود گر بگویمت که دوریت چو شعله های تند تب به خرمن وجود من شراره های درد...
  11. mani24

    فروغ فرخزاد

    و خواهرم دوست گلها بود و حرفهای ساده قلبش را وقتی که مادر او را میزد به جمع مهربان و ساکت آنها میبرد و گاهگاه خانواده ی ماهیها را به آفتاب و شیرینی مهمان میکرد... او خانه اش در آنسوی شهر است او در میان خانه ی مصنوعیش و در پناه عشق همسر مصنوعیش و زیر شاخه های درختان سیب مصنوعی...
  12. mani24

    فاضل نظری

    بگذار اگر این‌بار سر از خاک برآرم بر شانه‌ی تنهایی خود سر بگذارم از حاصل عمر به‌هدر رفته‌ام ای ‌دوستی ناراضی‌ام، امّا گله‌ای از تو ندارم در سینه‌ام آویخته دستی قفسی را تا حبس نفس‌های خودم را بشمارم از غربت‌ام این‌قدر بگویم که پس‌از تو حتّا ننشسته‌ست غباری به مزارم ای کشتی جان! حوصله کن...
  13. mani24

    فاضل نظری

    ناگزیر از سفرم ، بی سر و سامان چون «باد» به «گرفتار رهایی» نتوان گفت آزاد کوچ تا چند ؟! مگر می شود از خویش گریخت «بال» تنها غم ِ غربت به پرستوها داد انکه مردم نشناسند تورا غربت نیست غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد عاشقی چیست ؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر ؟! نه من از قهر تو غمگین ، نه...
  14. mani24

    فاضل نظری

    سفر بهانۀ دیدار و آشنایی ماست از این به بعد «سفر» مقصد ِ نهایی ماست در ابروان من و گیسوان ِ تو گرهی ست گمان مبر که زمان ِ گره گشایی ماست خراب تر ز من و بهتر از تو بسیار است همین بهانۀ آغاز ِ بیوفایی ماست زمانه غیر زبان قفس نمی داند بمان که «پرنزدن» حیلۀ رهایی ماست به روز وصل چه دلبسته ای...
  15. mani24

    فاضل نظری

    شاهرگ های زمین از داغ باران پر شده ست آسمانا! کاسه ی صبر درختان پر شده ست زندگی چون ساعت شماطه داره کهنه ای از توقف ها و رفتن های یکسان پر شده ست چای می نوشم که با غفلت فراموشت کنم چای می نوشم ولی از اشک،فنجان پر شده ست بس که گل هایم به گور دسته جمعی رفته اند دیگر از گل های پرپر خاک گلدان پر...
  16. mani24

    فاضل نظری

    گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست دل بکن ! آینه اینقدر تماشایی نیست حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا دو برابر شدن غصه تنهایی نیست ؟! بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را قایق ات را بشکن! روح تو دریایی نیست آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست آنکه یک عمر به شوق تو در این...
  17. mani24

    سعدی

    پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را الله الله تو فراموش مکن صحبت ما را قیمت عشق نداند قدم صدق ندارد سست عهدی که تحمل نکند بار جفا را گر مخیر بکنندم به قیامت که چه خواهی دوست ما را و همه نعمت فردوس شما را گر سرم می‌رود از عهد تو سر بازنپیچم تا بگویند پس از من که به سر برد وفا را خنک آن...
  18. mani24

    سعدی

    شب فراق نخواهم دواج دیبا را که شب دراز بود خوابگاه تنها را ز دست رفتن دیوانه عاقلان دانند که احتمال نماندست ناشکیبا را گرش ببینی و دست از ترنج بشناسی روا بود که ملامت کنی زلیخا را چنین جوان که تویی برقعی فروآویز و گر نه دل برود پیر پای برجا را تو آن درخت گلی کاعتدال قامت تو ببرد...
  19. mani24

    فروغ فرخزاد

    دست هایم را در باغچه می کارم سبز خواهم شد می دانم می دانم می دانم .... از : فــروغ فــرخــزاد
  20. mani24

    حافظ

    مردم دیده ما جز به رخت ناظر نیست دل سرگشته ما غیر تو را ذاکر نیست اشکم احرام طواف حرمت می‌بندد گر چه از خون دل ریش دمی طاهر نیست بسته دام و قفس باد چو مرغ وحشی طایر سدره اگر در طلبت طایر نیست عاشق مفلس اگر قلب دلش کرد نثار مکنش عیب که بر نقد روان قادر نیست عاقبت دست بدان سرو بلندش...
بالا