يا خمش سازي خروش بي شکيبم را
يا ترا من شيوه اي ديگر بياموزم
دانم از درگاه خود مي رانيم، اما
تا من اينجا بنده، تو آنجا، خدا باشي
سرگذشت تيرهء من، سرگذشتي نيست
کز سر آغاز و سرانجامش جدا باشي
چيستم من؟ زاده يک شام لذتباز
ناشناسي پيش ميراند در اين راهم
روزگاري پيکري بر پيکري پيچيد
من به...