ورق پاره های دیروزم را برمی دارم...
تمامی سطرها پر از دلتنگی من است...
جایی میان کلماتم باز می کنم ونام تازه تورا می نویسم...
تورا همه می می شناسند... حتی سنگ هایی که قلبی ندارند...
همه گلها بوی تورا می دهند و عطر نفس های تورا تداعی می کنند...
حتی باران به عشق دیدن تو درخیابان ها قدم...