صدای تیشه می آمد
کسی انگار با کوه جنون در جنگ ممتد بود !
و شاید سوزو سرما بود برجان و تن عاشق
ولی گویی کسی در خویشتن گم بود
و شاید او همان دیوانه ی تنهای این برزن !
که از موج جنون برخاسته با عشق می آمد
نمی دانم ولی آن لحظه دیدار تو
لبریز از احساس برتر بود
همان احساس لبریز...