نتایح جستجو

  1. nazanin jamshidi

    پازل عاشقانه امشب می خواهم از اندیشه هاي ابریشمی ام پازلی بسازم... هر تکه از آن را به گوشه...

    پازل عاشقانه امشب می خواهم از اندیشه هاي ابریشمی ام پازلی بسازم... هر تکه از آن را به گوشه اي از مهر و وفاي تو اختصاص دهم. زیباي نازنین! می دانم تا آخرین نفس نمی توانم این پازل را سامان بخشم و پاکی و بی آلایشی تو رابه نمایش بگذارم... اما همین که با هر تپش به کلبه احساسم پناه...
  2. nazanin jamshidi

    [IMG] آن هنگام که به سینه ی مردانه ی تو تکیه می زنم... احساسی ژرف را می بابم... در فراسوي...

    [IMG] آن هنگام که به سینه ی مردانه ی تو تکیه می زنم... احساسی ژرف را می بابم... در فراسوي زمان با امنیتی توصیف ناپذیر, پیوند دوباره می بندم... و در این برهه از زمان، که اکثریت به تصرف دستان آلوده هوس در آمده اند... عشقی پاك و جاودان را به نمایش می گذارم! نازنین فاطمه جمشیدی
  3. nazanin jamshidi

    امشب در کوچه پس کوچه های ذهنم تو را می کاوم... نشانی تو را از چهل چراغ مهتاب می خواهم... و در...

    امشب در کوچه پس کوچه های ذهنم تو را می کاوم... نشانی تو را از چهل چراغ مهتاب می خواهم... و در بنبست عشق، نسیمی از عطر تن تو را می بابم... روحم به آسمان می رود... جسمم در میان دستان تو، به تنپوشی از نور و احساس پوشانده می شود... و من با هر بوسه ی تو، جانی تازه می ستانم و از نو متولد می...
  4. nazanin jamshidi

    بیا با چشمانت مرا بخوان...با بوسه هایت به لبهایم شبیخون بزن... این منم که در آغوش تو می...

    بیا با چشمانت مرا بخوان...با بوسه هایت به لبهایم شبیخون بزن... این منم که در آغوش تو می لغزم...این منم که هستی ام را به تو می بخشم... و لیلی وار تو را می جوبم... با من همنفس شو ای اهورایی، که عطر تن تو را می خواهم تا جانی تازه گیرم... و با شمیم نفس های تو، بار دیگر زنده شوم.... نمیرم! تو...
  5. nazanin jamshidi

    [IMG]+

    [IMG]+
  6. nazanin jamshidi

    [IMG]l ﻋﺸﻖ ﺍﻫﻮﺭﺍﻳﻲ ﻣﻦ ﻗﺼﺮﺣﺮﻳﺮ ﺗﻨﻢ , ﺟﺰ ﺗﻮ ﻫﻴﭻ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺍﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺳﻤﻴﺖ ﻧﻤﻲ ﺷﻨﺎﺳﺪ ﻧﺎﺯﻧﻴﻦ...

    [IMG]l ﻋﺸﻖ ﺍﻫﻮﺭﺍﻳﻲ ﻣﻦ ﻗﺼﺮﺣﺮﻳﺮ ﺗﻨﻢ , ﺟﺰ ﺗﻮ ﻫﻴﭻ ﺷﺎﻫﺰﺍﺩﻩ ﺍﻱ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺭﺳﻤﻴﺖ ﻧﻤﻲ ﺷﻨﺎﺳﺪ ﻧﺎﺯﻧﻴﻦ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺟﻤﺸﻴﺪﻱ
  7. nazanin jamshidi

    [IMG]

    [IMG]
  8. nazanin jamshidi

    وقتی از تو می نویسم دفتر احساسم گل می کند قلمم با شبنم پرمی شود.... و عاشقانه هایم معطر...

    وقتی از تو می نویسم دفتر احساسم گل می کند قلمم با شبنم پرمی شود.... و عاشقانه هایم معطر... وصف تو همانقدر لطیف است که گلبرگ ای گل رز نازنین فاطمه جمشیدی [IMG]
  9. nazanin jamshidi

    رویایی جاودانه بدن سردم را در آغوش تو پنهان کرده ام... هق هق گریه هایم بی امان است... اشک...

    رویایی جاودانه بدن سردم را در آغوش تو پنهان کرده ام... هق هق گریه هایم بی امان است... اشک هایم با زبان بی زبانی می خواهند... زجر دوري ات (مسافت بینمان) را به رخ گونه هایم بکشند... اما من, این لحظات را دوست دارم... این لحظه ها به رویاي شیرین نمی ماند... بازوان قدرمند تو که مردانه مرا...
  10. nazanin jamshidi

    [IMG]

    [IMG]
  11. nazanin jamshidi

    [IMG]

    [IMG]
  12. nazanin jamshidi

    [IMG]

    [IMG]
  13. nazanin jamshidi

    [IMG]

    [IMG]
  14. nazanin jamshidi

    هیچ وقت سکوت زن راساده نپندار... انجا که زن بعد از کلی مبارزه به تو میفهمانددوستت دارد... وقتی...

    هیچ وقت سکوت زن راساده نپندار... انجا که زن بعد از کلی مبارزه به تو میفهمانددوستت دارد... وقتی ساکت شد.... بدانکه خیلی سخت به خودش قبولانده تو دوستش نداری.... و هر چقدر هم تمام عالم به او بگویند او را دوست دارند.... دیگر برایش فرقی نخواهد داشت...
  15. nazanin jamshidi

    معماری با مصالحی از جنس دل

    نگارم! در مقابل دیدگان معصوم دریا... همراه تو قدم در صحرای عشق می گذارم... لیلی شده ام و تو را مجنون خود می پندارم... عطر تنت را نفس می کشم ... پاهایم را با شن های زیر پای تو می پوشانم... و خوشبختی ام را به چشم می بینم... روزی می آید که من و تو به کلبه ی وصال می رسیم... آینده را...
  16. nazanin jamshidi

    [IMG] ﻣﻦ ﻳﻚ ﺩﺧﺘﺮﻡ؛ ﺧﺎﻟﻘﻢ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻢ ﺳﻮﺭﻩ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩ! ﻣﻦ ﻳﻚ ﺩﺧﺘﺮﻡ؛ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﻳﻢ ﺭﻭﺯﻯ ﺑﻪ...

    [IMG] ﻣﻦ ﻳﻚ ﺩﺧﺘﺮﻡ؛ ﺧﺎﻟﻘﻢ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻢ ﺳﻮﺭﻩ ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩ! ﻣﻦ ﻳﻚ ﺩﺧﺘﺮﻡ؛ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﻳﻢ ﺭﻭﺯﻯ ﺑﻪ ﻧﺎﻣﻢ ﺛﺒﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ. با ﺗﻤﺎﻡ ﻣﺮﺩﺍﻧﮕیهایت ﻫﻴﭻ ﮔﺎﻩ ﻧﻤیوﺍﻧﻰ ﺑﻔﻬﻤﻰ ﺭﻧﮓ ﺻﻮﺭﺗﻰ ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻳﻚ ﺩﻧﻴﺎﺳﺖ ! ﻧﻤیتوﺍﻧﻰ ﺑﻔﻬﻤﻰ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻻﻙ ﻗﺮﻣﺰ ﺭﺍ ! گرﻳﻪ ﻛﺮﺩﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺧﺠﺎﻟﺖ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﺎ ﭼﺎﺩﺭ ﺳﻔﻴﺪ ﺩﺭﻙ ﻛﺮﺩﻧﺶ ﺩﺭ ﺗﻮﺍﻧﺖ...
  17. nazanin jamshidi

    [IMG]

    [IMG]
  18. nazanin jamshidi

    [IMG]

    [IMG]
  19. nazanin jamshidi

    از زمانی که تو مرا در آغوش می کشیدی...موهای پریشانم را نوازش میکردی ...می بوسیدی... و در انتها...

    از زمانی که تو مرا در آغوش می کشیدی...موهای پریشانم را نوازش میکردی ...می بوسیدی... و در انتها می بافتی دیرزمانی است که گذشته... اما من هنوز هم موهایم را باز نکرده ام هیچ شانه ای اجازه ندارد جای دستان نوازشگرت را بگیرد هیچ آینه ای نمی تواند به جای آییه ی چشمانت باشد به یاد می آوری ؟ من...
  20. nazanin jamshidi

    نامه عاشقانه من

    همسفرم! مرا به صلیب دستانت بکش... این قطره های زلال باران است که برتن ظریف من می نشیند و مرا به مامن گاه آغوشت می کشاند... لبانم را از ترنم بوسه های نمناک ات معطر می کند و مرا لیلی تو می خواند... روح مرا در این معاشقه ی روحانی به آسمان بفرست... تا بتوانم ابر های دلتتگی ام را پس و پیش...
بالا