به خدا امیرمحمد بارها به من می گفت با اینکه دختر ناز پرورده ای هست و کسی از گل نازک تر بهش نگفته، اما در برابر من خیلی صبوری می کنه و اعتراض نداره...
می دونی تیام! شب عروسی مهیا که با اون حجاب و متانت تو رو دید ،حواس من بهش بود که چه طوری برای تصاحب کردن و همیشه داشتن تو بال بال می زنه.
فردای آن...