نتایح جستجو

  1. لیمویی

    عبد صالح خدا و بهجت عارفان و سالکان+(ختم صلوات و قرآن)

    خیلی حالش بد بود اهل خانه چندان موافق نبودند که مرغ ها از قفس بیرون بیایند خب کثیف کاری می شد آقا هر روز مرغ مریض را یک ساعتی از قفس بیرون می آورد و خودش بالای سرش می ماند و مراقب بود می گفت خب حیوان باید قدم بزند که حال و هوایش عوض شود و "بهبود" پیدا کند یک ماهی بود که حیوان کاملا حالش خوب شده...
  2. لیمویی

    عبد صالح خدا و بهجت عارفان و سالکان+(ختم صلوات و قرآن)

    چند ساعت مانده بود به اذان صبح طبق معمول بلند شده بود برای تجدید وضو هوا خیلی سرد بود از اتاق بیرون رفته بود آنجا خورده بود زمین و دیگر نتوانسته بود بلند شود چند ساعت بعد که آقا را پیدا کرده بودند دیده بودند در حالی که بدنش از سرما خشک شده همان طور که روی زمین افتاده دارد ذکرهایش را می گوید...
  3. لیمویی

    عبد صالح خدا و بهجت عارفان و سالکان+(ختم صلوات و قرآن)

    یکی از اطرافیان بچه ی شان از جایی پرتاب شده بود و توی کما بود. زنگ زده بودند برای التماس دعا آقا آن رقت قلب همیشگی را که وقتی کسی التماس دعا می گفت پیدا نکرده بود یکی از اهل خانه پرسیده بود جریان چیست؟ گفته بود وقتی اجل کسی حتمی است کاری نمی شود کرد اینها از ما شاکی باشند بهتر است تا این که از...
  4. لیمویی

    عبد صالح خدا و بهجت عارفان و سالکان+(ختم صلوات و قرآن)

    کارهای شخصی اش را به هیچ وجه به کسی نمی گفت مثلأ می آمد پایین می دید که دندان هایش را جا گذاشته برمی گشت بالا دندان ها را برمی داشت یا دنبال عصایش که می خواست بگردد به هیچ کس نمی گفت ................ آیت الله بهجت را می گویم
  5. لیمویی

    عبد صالح خدا و بهجت عارفان و سالکان+(ختم صلوات و قرآن)

    مشهد که می رفتند خیلی مقید بود توی نگهداری از بچه ها کمک کند تا عروسشان هم به زیارت برسد. می گفت بچه ها را بگذارید پیش من . وسایل و خوراکی هایشان را هم بگذارید و خودتان بروید زیارت. از حرم که برمی گشتند می دیدند آقا بچه را بغل کرده تا آرام باشد یا خوابانده و همین طوری توی بغلش راه می برد که...
  6. لیمویی

    دم هاي زيباي هواپيماي مسافربري!!

    زیبا بودن ممنون
  7. لیمویی

    سلام ممنونم از مطلب زیباتون ... بعضی جمله ها تلنگر و یادآوری خوبیه!

    سلام ممنونم از مطلب زیباتون ... بعضی جمله ها تلنگر و یادآوری خوبیه!
  8. لیمویی

    مشهد که می رفتند خیلی مقید بود توی نگهداری از بچه ها کمک کند تا عروسشان هم به زیارت برسد. می گفت...

    مشهد که می رفتند خیلی مقید بود توی نگهداری از بچه ها کمک کند تا عروسشان هم به زیارت برسد. می گفت بچه ها را بگذارید پیش من . وسایل و خوراکی هایشان را هم بگذارید و خودتان بروید زیارت. از حرم که برمی گشتند می دیدند آقا بچه را بغل کرده تا آرام باشد یا خوابانده و همین طوری توی بغلش راه می برد که...
  9. لیمویی

    چند ساعت مانده بود به اذان صبح طبق معمول بلند شده بود برای تجدید وضو هوا خیلی سرد بود از اتاق...

    چند ساعت مانده بود به اذان صبح طبق معمول بلند شده بود برای تجدید وضو هوا خیلی سرد بود از اتاق بیرون رفته بود آنجا خورده بود زمین و دیگر نتوانسته بود بلند شود چند ساعت بعد که آقا را پیدا کرده بودند دیده بودند در حالی که بدنش از سرما خشک شده همان طور که روی زمین افتاده دارد ذکرهایش را می گوید...
  10. لیمویی

    سعید دربان متوکل مامور شده بود که شبانه خانه ات را غارت کند به خانه ات که رسید نردبان گذاشت روی...

    سعید دربان متوکل مامور شده بود که شبانه خانه ات را غارت کند به خانه ات که رسید نردبان گذاشت روی بام خانه رفت توی تاریکی دنبال جای پا می گشت که از بام پایین بیاید کسی به اسم صدایش زد صدای مهربان تو بود گفتی سعید! تاریک است صبر کن برایت چراغ بیاورم ........................... منتهی الامال/فضائل...
  11. لیمویی

    سلاااااااااااااااااااااام ممنون از تصاویر زیباتون [IMG]

    سلاااااااااااااااااااااام ممنون از تصاویر زیباتون [IMG]
  12. لیمویی

    [IMG]

    [IMG]
  13. لیمویی

    [IMG]

    [IMG]
  14. لیمویی

    [IMG]

    [IMG]
  15. لیمویی

    [IMG]

    [IMG]
  16. لیمویی

    [IMG]

    [IMG]
  17. لیمویی

    [IMG]

    [IMG]
  18. لیمویی

    مشاعرۀ سنّتی

    ما پلنگیم ،مگو لکه به پیراهن ماست مشکل از آینه ی توست،خطا از ما نیست! شرمنده تشکرام میره و میاد الانم نیست!:gol::gol:
  19. لیمویی

    مشاوره، پرسش و پاسخ و درخواستهای بخش باغبانی

    تشکر از کمکتون اونجا یعنی گلهای هر دو اقلیم؟کدوم اقلیمها؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
  20. لیمویی

    مشاعرۀ سنّتی

    باید از بهتی که چشمم داشت قلبش می شکست چشم پوشی کن این آیینه حیرت سنج نیست!
بالا