نتایح جستجو

  1. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    هر چي دريا رو زمينه قد چشمات نمي تونه ابر باروني بياره وقتي دلگيري يو تنها غربت تمام دنيا از دريچه قشنگ چشم روشنت مي باره : نمي تونم غريبه باشم توي آيينه چشمات تو بذار که من بسوزم مثل شمعي توي شبهات توي اين غروب دلگير جدايي توي غربتي که همرنگ چشات هميشه غبار اندوه روي گلبرگ لبات حرفي...
  2. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    خانه خراب تو شدم بسوي من روانه شو سجده به عشقت ميزنم منجي جاودانه شو اي كوه پر غرور من سنگ صبور تو منم اي لحظه ساز عاشقي عاشق با تو بودنم روشنترين ستاره ام ميخواهمت ميخواهمت تو ماندگاري دردلم ميدانمت ميدانمت اي همه ي وجود من نبود تو نبود من
  3. *زهره*

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    تو بی نهایت شب وقتی نگات می خندید چشمای خیره ی من اندوهتو نمی دید چرا غریبه بودم با قربت نگاهت تصویرمو ندیدم تو چشم بی گناهت کاشکی برای قلبت یه آسمون می ساختم روح بزرگ تو رو چرا نمی شناختم آیینه گریه می کرد وقتی تو رو شکستم ستاره پشت در بود وقتی درها رو بستم تو بودی و سکوت و غروب سرد پاییز...
  4. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    کلک مشاطه‌ی صنعش نکشد نقش مراد هر که اقرار بدین حسن خداداد نکرد
  5. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    درآمد چه آرزوها كه داشتم من و ديگر ندارم چه‌ها كه مي بينم و باور ندارم چه‌ها، ‌چه‌ها، چه‌ها، كه مي‌بينم و باور ندارم مويه حذر نجويم از هر چه مرا برسر آيد گو در آيد، در آيد كه بگذر ندارد و من هم كه بگذر ندارم برگشت به فرود اگرچه باور ندارم كه ياور ندارم چه آرزوها كه داشتم من و ديگر...
  6. *زهره*

    فراق یار

    اينجا كه ماييم سرزمين سرد سكوت است بالهامان سوخته ست،‌ لبها خاموش نه اشكي، نه لبخندي، ‌و نه حتي يادي از لبها و چشمها زيراك اينجا اقيانوسي ست كه هربدستي از سواحلش مصبب رودهاي بي زمان بودن است وزآن پس آرامش خفتار و خلوت نيستي همه خبرها دروغ بود و همه آياتي كه از پيامبران بي شمار شنيده بودم...
  7. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    با همين چشم ، همين دل دلم ديد و چشمم مي گويد آن قدر كه زيبايي رنگارنگ است ،‌هيچ چيز نيست زيرا همه چيز زيباست ،‌زياست ،‌زيباست و هيچ چيز همه چيز نيست و با همين دل ، همين چشم چشمم ديد ، دلم مي گويد آن قد كه زشتي گوناگون است ،‌هيچ چيز نيست زيرا همه چيز زشت است ،‌ زشت است ،‌ زشت است و هيچ...
  8. *زهره*

    غزل و قصیده

    ای فروغ ماه حسن از روی رخشان شما آب روی خوبی از چاه زنخدان شما عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده بازگردد یا برآید چیست فرمان شما کس به دور نرگست طرفی نبست از عافیت به که نفروشند مستوری به مستان شما بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد مگر زان که زد بر دیده آبی روی رخشان شما...
  9. *زهره*

    كوي دوست

    پاسي از شب رفته بود و برف مي باريد چون پر افشاني پر پهاي هزار افسانه ي از يادها رفته باد چونان آمري مأمور و ناپيدا بس پريشان حكمها مي راند مجنون وار بر سپاهي خسته و غمگين و آشفته برف مي باريد و ما خاموش فارغ از تشويش نرم نرمك راه مي رفتيم كوچه باغ ساكتي در پيش هر به گامي چند گويي در مسير...
  10. *زهره*

    شعر نو

    ديگر اكنون ديري و دوري ست كاين پريشان مرد اين پريشان پريشانگرد در پس زانوي حيرت مانده ، خاموش است سخت بيزار از دل و دست و زبان بودن جمله تن، چون در دريا، چشم پاي تا سر، چون صدف، گوش است ليك در ژرفاي خاموشي ناگهان بي ختيار از خويش مي پرسد كآن چه حالي بود ؟ آنچه مي ديديم و مي ديدند بود...
  11. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت
  12. *زهره*

    همه گويند كه: تو عاشق اويي گر چه دانم همه كس عاشق اويند ليك مي ترسم ، يارب نكند راست بگويند ؟...

    همه گويند كه: تو عاشق اويي گر چه دانم همه كس عاشق اويند ليك مي ترسم ، يارب نكند راست بگويند ؟ روشني اي شده چون سنگ سياهي صبور پيش دروغ همه لبخندها بسته چو تاريكي جاويدگر خانه به روي همه سوگندها من ز تو باور نكنم ، اين تويي ؟ دوش چه ديدي ، چه شنيدي ، به خواب ؟ بر تو ، دلا ! فرخ و فرخنده...
  13. *زهره*

    اسم قبلی قشنگ‌تر بودااا:surprised:

    اسم قبلی قشنگ‌تر بودااا:surprised:
  14. *زهره*

    كوي دوست

    يك روز بلند آفتابي در آبي بي كران دريا امواج ترا به من رساندند امواج ترانه بار تنها چشمان تو رنگ آب بودند آندم كه ترا در آب ديدم در غربت آن جهان بي شكل گوئي كه ترا به خواب ديدم از تو تا من سكوت و حيرت از من تا تو نگاه و ترديد ما را مي خواند مرغي از دور مي خواند...
  15. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری وفای عهد من از خاطرت بدر نرود
  16. *زهره*

    ممنونم [IMG]

    ممنونم [IMG]
  17. *زهره*

    fiction and short story

    Araby BY James Joyce Araby BY James Joyce North Richmond Street, being blind, was a quiet street except at the hour when the Christian Brothers' School set the boys free. An uninhabited house of two storeys stood at the blind end, detached from its neighbours in a square ground. The other...
  18. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    می مخور با همه کس تا نخورم خون جگر سرمکش تا نکشد سر به فلک فریادم
  19. *زهره*

    شعر انگلیسی

    A Rainbow of feelings in a day by Abby Wall A Rainbow of feelings in a day by Abby Wall A Rainbow of feelings in a day Red is the sunrise, As bright as my pain... This is the anger, Strong before rain. Orange is morning, The warmth in my soul, A fire in darkness, A burning out...
  20. *زهره*

    شعر انگلیسی

    With All of My Heart!! by Prof. Ayaz Momin With All of My Heart!! by Prof. Ayaz Momin With All of My Heart!! I want to be with you forever, I won't ever do you wrong, If only I could explain it to you, I'd write you a...
بالا