نتایح جستجو

  1. *زهره*

    شعر نو

    خدايا! پر از كينه شد سينه‌ام چو شب رنگ درد و دريغا گرفت دل پاكروتر ز آيينه ام دلم ديگر آن شعله ي شاد نيست همه خشم و خون است و درد و دريغ سرايي درين شهرك آباد نيست خدايا! زمين سرد و بي نور شد بي آزرم شد، عشق ازو دور شد كهن گور شد، مسخ شد، كور شد مگر پشت اين پرده‌ي آبگون تو ننشسته اي...
  2. *زهره*

    كوي دوست

    شب از شبهاي پاييزي ست از آن همدرد و با من مهربان شبهاي شك آور ملول و سخته دل گريان و طولاني شبي كه در گمانم من كه آيا بر شبم گريد ، چنين همدرد و يا بر بامدادم گريد ، از من نيز پنهاني من اين مي گويم و دنباله دارد شب خموش و مهربان با من به كردار پرستاري سيه پوش پيشاپيش ،‌ دل بركنده از بيمار...
  3. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
  4. *زهره*

    كوي دوست

    همه شب با دلم کسي مي گويد «سخت آشفته اي زديدارش صبحدم با ستارگان سپيد مي رود، مي رود، نگهدارش» من به بوي تو رفته از دنيا بي خبر از فريب فرداها روي مژگان نازکم مي ريخت چشمهاي تو چون غبار طلا تنم از حس دستهاي تو داغ گيسويم در تنفس تو رها مي شکفتم ز عشق و مي گفتم «هر که...
  5. *زهره*

    فراق یار

    سهل است اگر کار مرا ساز دهی گاهم بنوازی و گه آواز دهی چون عاشق دل شکسته را دل بردی چه کم شود ازتو گر دلش باز دهی
  6. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    تا گل روی تو دیدم همه گل‌ها خارند تا تو را یار گرفتم همه خلق اغیارند
  7. *زهره*

    غزل و قصیده

    ای دل شکایت‌ها مکن تا نشنود دلدار من ای دل نمی‌ترسی مگر از یار بی‌زنهار من ای دل مرو در خون من در اشک چون جیحون من نشنیده‌ای شب تا سحر آن ناله‌های زار من یادت نمی‌آید که او می کرد روزی گفت گو می گفت بس دیگر مکن اندیشه گلزار من اندازه خود را بدان نامی مبر زین گلستان این بس...
  8. *زهره*

    كوي دوست

    فتاده تخته سنگ آنسوي تر، انگار كوهي بود و ما اينسو نشسته، خسته انبوهي زن و مرد و جوان و پير همه با يكديگر پيوسته ، ليك از پاي و با زنجير اگر دل مي كشيدت سوي دلخواهي به سويش مي توانستي خزيدن ، ليك تا آنجا كه رخصت بود تا زنجير ندانستيم ندايي بود در روياي خوف و خستگيهامان و يا آوايي از...
  9. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    هنگام رسيده بود ، ما در اين كمتر شكي نمي توانستيم آمد روزي كه نيك دانستند آفاق اين را و نيك دانستيم هنگام رسيده بود ، مي گفتند هنگام رسيده است ؛ اما شب نزديك غروب زهره ، در برجي مرغي خواند كه هوي كو كو كب آن مرغ كه خواند اين چنين سي بار اين جنگل خوف سوزد اندر تب آنگاه دگر بسا دلا با...
  10. *زهره*

    شعر انگلیسی

    As The Sparrow To give life you must take life, and as our grief falls flat and hollow upon the billion-blooded sea I pass upon serious inward-breaking shoals rimmed with white-legged, white-bellied rotting creatures lengthily dead and rioting against surrounding scenes. Dear child, I...
  11. *زهره*

    شعر انگلیسی

    Evening Star by Edgar Allan Poe Evening Star by Edgar Allan Poe Evening Star 'Twas noontide of summer, And mid-time of night...
  12. *زهره*

    شعر انگلیسی

    I Do Not Love You Except Because I Love You by Pablo Neruda I Do Not Love You Except Because I Love You by Pablo Neruda I Do Not Love You Except Because I Love You I do not love you except because I love you; I go from...
  13. *زهره*

    شعر انگلیسی

    Blow, Blow, Thou Winter Wind by William Shakespeare Blow, Blow, Thou Winter Wind by William Shakespeare Blow, Blow, Thou Winter Blow, blow, thou winter...
  14. *زهره*

    fiction and short story

    The Bride Comes to Yellow Sky by Stephen Crane The Bride Comes to Yellow Sky by Stephen Crane The young man who had warned them waved his hand. "Oh, there'll be a fight fast enough if anyone wants it. Anybody can get a fight out there in the street. There's a fight just waiting." The...
  15. *زهره*

    fiction and short story

    The Bride Comes to Yellow Sky by Stephen Crane The Bride Comes to Yellow Sky by Stephen Crane The great Pullman was whirling onward with such dignity of motion that a glance from the window seemed simply to prove that the plains of Texas were pouring eastward. Vast flats of green grass...
  16. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    یار آن حریف نیست که از در درآیدم عشق آن حدیث نیست که از دل برون شود
بالا