نتایح جستجو

  1. eksir

    داستان هاي كوتاه

    بازرگانی بود بسيار مال اما به غايت زشت‌روی و گران‌جان، و زنی داشت روی چون حاصل نيکوکاران و زلف چون نامه گنه‌کاران. شوی بر او به بلاهای جهان، عاشق و او نفور و گريزان، که به هيچ تاويل، تمکين نکردی و ساعتی حتی به مراد او نزيستی ... و مرد هر روز مفتون‌تر می‌گشت. تا يک شب، دزدی در خانه ايشان...
  2. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    ما سرخوشان مست دل از دست داده‌ايم همراز عشق و همنفس جام باده‌ايم
  3. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    پيغامت آمد از دلم، کای ماه حل کن مشکلم کی خواهد آمد حاصلم، ای فارغ از پيغام دل
  4. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    ملکا ذکر تو گويم که تو پاکی و خدايی نروم جز به همان ره که توام راهنمايی همه درگاه تو جويم، همه از فضل تو پويم همه توحيد تو گويم که به توحيد سزايی
  5. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    گريه حافظ چه سنجد پيش استغنای عشق کاندر اين دريا نمايد هفت دريا شبنمی
  6. eksir

    داستان هاي كوتاه

    يك روز مردي در حال عبور از خيابان كودكي را مشغول جابجايي بسته اي ديد كه ازخود كودك بزرگتر بود پس به نزديكش رفته و گفت:عزيزم بگذار تا كمكت كنم. مرد وقتي خواست بسته را بردارد ديد كه حتي حملش براي او مشكل است چه برسد به اين بچّه. كمي كه رفتند مرد از كودك پرسيد چرا اين بسته را حمل ميكند؟كودك در پاسخ...
  7. eksir

    داستان هاي كوتاه

    بایزید شبی از گورستان می‌آمد. جوانی از بزرگ‌زادگان بسطام بربطی می‌زد. چون نزدیک رسید، شیخ گفت: لا حول و لا قوه الا بالله. آن جوان بربط بر سر شیخ کوبید چندان که هر دو بشکست. شیخ زاویه آمد و بامدادان، بهای بربط به دست خادم خویش داد و با طبقی حلوا روانه آن جوان کرد و عذر خواست و گفت او را بگوي كه...
  8. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    ويرانه، نه آن است كه جمشيد بنا كرد ويرانه، نه آنست كه فرهاد فرو ريخت ويرانه، دل ماست كه با هر نظر تو صد بار بنا گشت و دگر بار فرو ريخت
  9. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    من ای صبا! ره رفتن به کوی دوست ندانم تو می‌روی به سلامت، سلام ما برسانی
  10. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    مرا مپرس که چونی؟ به هر صفت که تو خواهی مرا مگو که چه نامی؟ به هر لقب که تو خوانی
  11. eksir

    رباعی و دو بیتی

    با دوست چنانکه اوست می‌باید داشت خونابه درون پوست می‌باید داشت دشمن که نمی‌توانمش دید به چشم از بهر دل تو دوست می‌باید داشت
  12. eksir

    شعر نو

    جام دريا از شراب بوسه خورشيد لبريز است ، جنگل شب تا سحر تن شسته در باران ، خيال انگيز ! ما ، به قدر جام چشمان خود ، از افسون اين خمخانه سرمستيم در من اين احساس : مهر مي ورزيم ، پس هستيم !
  13. eksir

    غزل و قصیده

    دل ز دستم رفت و جان هم، بی دل و جان چون کنم سر عشقم آشکارا گشت، پنهان چون کنم هر کسم گوید که درمانی کن آخر درد را چون به دردم دائما مشغول، درمان چون کنم چون خروشم بشنود هر بی خبر، گوید خموش می‌تپد دل در برم، می‌سوزدم جان چون کنم علمی در دست من، من همچو مویی در برش قطره‌ای خون است دل در زیر...
  14. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    ساقیا، ساقیا زده‌ام باده ماهی که مگو جامی زده‌ام از چشمه نگاه او سرخوش بردم خانه به خانه، کو به کو هردم ز چشمانش جرعه‌ای از جان جهان ریزد به دل من روشنتر از عالم جان ساقی چشمان او پیمانه پیمانه عشق ریزد به جام جانم حرفی دارد، رمزی گوید شیدا کند ما را ساقی جام دگر آتش‌زا، شعله‌ور به یک نظر،...
  15. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    من همان نایم که گر خوش بشنوی شرح دردم با تو گوید مثنوی
  16. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    چگونه ريخت شفق، خون روشنايی را که پای صبح به هيچ آستانه‌ای نرسيد
  17. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    مرا به پاس وفا پايمال دشمن کرد به دست دوست، به از اين بهانه‌ای نرسيد
  18. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    من درد تو را ز دست آسان ندهم دل بر نكنم ز دوست تا جان ندهم از دوست به يادگار دردي دارم كان درد به صد هزار دزمان ندهم
  19. eksir

    به نفر قبلیتون یه شعر هدیه بدین

    نيست در شهر، نگاری که دل ما ببرد بختم ار يار شود، رختم ازين جا ببرد کو حريفی کش سرمست که پيش کرمش عاشق سوخته دل، نام تمنا ببرد
  20. eksir

    خودتو با یه شعر وصف کن...!

    چو دست بر سر زلفش زنم، به تاب رود ور آشتی طلبم، با سر عتاب رود
بالا