دلم برای چشم هایمان تنگ می شود كه پنهانی به هم دل می دادند،دلم برای نوازشت تنگ می شود،دلم برای هیجانی كه با هم داشتیم، برای همه چیزهایی كه با هم سهیم بودیم تنگ می شود
نفس آدم ها
سر بسر افسرده است.
روزگاری است در این گوشه پژمرده هوا
هر نشاطی مرده.
دست جادویی شب
در به روی من و غم می بندد.
می کنم هر چه تلاش
او به من می خندد.