نتایح جستجو

  1. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    تو آفتاب بودي بخشنده پاك گرم من مرغ صبح بودم مست و ترانه گو اما در آن غروب كه از هم جدا شديم شب را شناختيم در جلگه غريب و غم آلود سرنوشت زير سم سمند گريزان ماه و سال چون باد تاختيم در شعله شفق ها غمگين گداختيم جز ياد آن نگاه تبسم مانند موج ريخت بهم هرچه ساختيم ما پاك سوختيم ما پاك باختيم ...
  2. eksir

    شعر نو

    ارواح از باد ها پياده شدند وقتي كه باد مي خواند از كومه هاي ساحلي مغشوش شايد حكايتي با بادهاي وحشي باشد كه مي تواند بركت را بيشتر به كلبه هاي ساحلي ارزاني دارد شايد با بادها حكايت تلخي ست كه مي تواند يكباره انبوه ماهيان را مرده به روي آب برانگيزد شايد از بادها مردي بزرگ مردي نجات دهنده برخيزد...
  3. eksir

    رباعی و دو بیتی

    ما آتش عشقيم كه در موم رسيديم چون شمع به پروانه مظلوم رسيديم يك حمله مردانه مستانه بكرديم تا علم بداديم و به معلوم رسيديم
  4. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    مرغ خوشخوان را بشارت باد کاندر راه عشق دوست را با ناله شب‌های بیداران خوش است
  5. eksir

    داستان هاي كوتاه

    آورده اند: ابوحنيفه از محلي عبور مي كرد كودكي را ديد در گل بمانده به او گفت: گوش دار تا نيفتي! كودك پاسخ داد افتادن من سهل است اگر بيفتم تنها باشم، اما تو گوش دار كه اگر پاي تو بلغزد همه مسلمانان كه از پس تو آيند بلغزند.
  6. eksir

    مشاعرۀ سنّتی

    ترک گدایی مکن که گنج بیابی از نظر ره روی که در گذر آید
  7. eksir

    نامه امیرکبیر درباره عمه ناصرالدین شاه واقعی است

    « الساعه که در ایوان منزل با همشیره‌ همایونی به شکستن لبه‌ی نان مشغولیم، خبر رسید که شاهزاده موثق‌الدوله حاکم قم را که به جرم رشا و ارتشا معزول کرده‌بودم به توصیه‌ی عمه‌ی خود ابقا فرموده و سخن هزل بر زبان رانده‌اید. فرستادم او را تحت‌الحفظ به تهران بیاورند تا اعلیحضرت بدانند که اداره‌ امور مملکت...
  8. eksir

    داستان هاي كوتاه

    سال 1264 قمرى، نخستين برنامه‌ى دولت ايران براى واکسن زدن به فرمان اميرکبير آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانانى ايرانى را آبله‌کوبى مى‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبى به امير کبير خبردادند که مردم از روى ناآگاهى نمى‌خواهند واکسن بزنند. به‌ويژه که چند تن از فالگيرها و دعانويس‌ها...
  9. eksir

    سخنان بزرگان، جملات کوتاه و زیبا

    قلبی داشته باش که هرگز سختی سنگ را به خود نگیرد و احساسی داشته باش که هرگز آزار دهنده نباشد
  10. eksir

    سخنان بزرگان، جملات کوتاه و زیبا

    معلم نفس خود و شاگرد وجدان خویش باش
  11. eksir

    سخنان بزرگان، جملات کوتاه و زیبا

    بیزاری بجوی از کسی که دریغش می آید که کسی ازنیکی و یاری کس دیگر بهره یابد ، نه دانشور است و نه می خواهد که از دانش دیگرانسود جوید .
  12. eksir

    سخنان بزرگان، جملات کوتاه و زیبا

    شاديهاي شما همان غمهاي شماست که نقابش را برداشته اند . و چاهي که خنده هايتان از آن مي جوشد همان است که از اشکهايتان پر شده است
  13. eksir

    سخنان بزرگان، جملات کوتاه و زیبا

    هميشه به کسي فکر کن که تو را دوست داشته باشد نه به آن کسي که تو او را دوست داشته باشي
  14. eksir

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    ... من گذرگاهم با همه غم هاي دنيا آشنايم دردها و دغدغه هاي نهان را آينه ام صيد من ، پنهان ترين جنبش با دل من كوفته نبض هزار انسان خوف انديش اضطراب قوم را از چشم هاشان مي شناسم با درنگ لحظه هاشان آشنايم دست مرموزي كه خاك خاطر هر زنده را آرام با درشت انگشت هاي هرزه كاويده است بر دل بي تاب من هم...
  15. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    هر شب ستاره اي بر زمين ميكشند و باز اين آسمان غمزده غرق ستاره است
  16. eksir

    تک بیتی های ناب وپرمعنا

    من قامت بلند تو را در قصيده اي با نقش قلب سنگ تو تصوير مي كنم
  17. eksir

    شعر نو

    جاده گفتي يعني "رفتن"؟ جاده يعني تكرار همين واژه؟ دريغ! دوست دانايم دانا باش - كه حقيقت بس غمناك تر است جاده رفتن نيست كه تو بتواني با آساني چند كمند سوي آفاقي چند از پي صيد ابعاد زمان اندازي كه به دام آري آهوهاي "ميروم و خواهم رفت و خوا..." كه به بند آري آهوهاي چست زمان را جاده رفتن نيست (جاده...
  18. eksir

    اشعار و نوشته هاي عاشقانه

    کجایی ؟ ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد ، من رفتم بیا در من خوشی بنگر، شبت خوش باد من رفتم نگارا، بر سر کویت دلم را هیچ اگر بینی ز من دلخسته یاد آور، شبت خوش باد من رفتم ز من چون مهر بگسستی ، خوشی در خانه بنشستی مرا بگذاشتی بر در، شبت خوش باد من رفتم
  19. eksir

    رباعی و دو بیتی

    جامی است که عقل آفرین می زندش صد بوسه مهر بر جبين مي‌زندش اين كوزه گر دهر چنين جام لطيف مي‌سازد و باز بر زمين مي‌زندش
  20. eksir

    رباعی و دو بیتی

    افسوس که بی فایده فرسوده شدیم وز داس سپهر سرنگون سوده شديم دردا و ندامتا كه تا چشم زديم نابوده به كام خويش نابوده شديم
بالا