شبي پر کن از بوسه ها ساغرم
به نرمي بيا همچون جان در برم
تنم را بسوزان در آغوش خويشتن
فردا نيابند خاکسترم
شبي پر کن از بوسه ها ساغرم
به نرمي بيا همچون جان در...
وا هواي بهار است و باده باده ناب
به خنده خنده بنوشيم و جرعه جرعه شراب
در اين پياله ندانم چه ريختي پيداست
که خودش به جان هم افتاده اند آتش و آب
فرشته روي من اي آفتاب صبح بهار
مرا به جامي از اين آب آتشين...
گنجشکک اشی مشی!
لب بوم ما مشین!
بارون میآد خیس میشی،
برف میآد گوله میشی،
میافتی تو حوض نقاشی!
...
خیس میشی، گوله میشی
میافتی تو حوض نقاشی!
کی میگیره؟ - فراش باشی!
کی میکشه؟ - قصابباشی!
کی میپزه؟ - آشپزباشی!
کی میخوره؟ حکیمباشی!
توي راه عاشقي فرصت ترديدي نيست
ميدوني تو قلب من نقطه ي تزويري نيست
گريه ي شبونه رو جز تو كه تسكيني نيست
مثل اين شكسته دل هيچ دل غمگيني نيست
تو چه ديدي كه بريدي تو ز هم پاشيدي
تو چه بيهوده ز من رنجيدي
به چه جرمي چه گناهي تو منو سوزوندي
غم عالم به دلم كوبوندي
به تو نفرين دل عاشق دل زار
تو منو...
خورشید تویی و ذره ماییم
بی روی تو روی کی نماییم
تا کی به نقاب و پرده یک ره
از کوی برآی تا برآییم
چون تو صنم و چو ما شمن نیست
شهری و گلی تویی و ماییم
آخر نه ز گلبن تو خاریم
آخر نه ز باغ تو گیاییم
گر دستهی گل نیاید از ما
هم هیزم دیگ را بشاییم
بادی داریم در سر...
با سروهاي سبز جوان در شهر
از روز پيش وعده ديدار داشتم
ديوانگي ست
نيست ؟
اينك تو نيستي كه ببيني
با هر جوانه خنجر فريادي ست
افسوس
خاموش گشته در من
آن پر شكوه شعله خشم ستاره سوز
اي خوبتربيا
اين شعله نهفته به دهليز سينه را
چون...
اي تشنه كام پيوسته در تلاش چه هستي ؟ نام
ديگر زمين محبت خود را
از نسل ما سلاله پاكان گرفته است
مردي كه رستگاري خود را
با روزه هاي صمت
در طول ساليان به رياضت
مي ساخت
با من يك پياله مي
هفتاد سال طاعت خود را باخت
وقتي كه سخت...
محبوب من بيا
تا اشتياق بانگ تو در جان خسته ام شور و نشاط عشق برانگيزد
من غرق مستي ام
از تابش وجود تو در جام جان چنين سرشار هستي ام
من بازتاب صولت زيبايي توام
آيينه شكوه دلارايي توام
گفت : آنجا چشمه خورشيد هاست
آسمان ها روشن از نور و صفا است
موج اقيانوس جوشان فضا است
باز من گفتم که : بالاتر کجاست
گفت : بالاتر جهاني ديگر است
عالمي کز عالم خاکي جداست
پهن دشت آسمان بي انتهاست
باز من...