نتایح جستجو

  1. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    دور از نشاط هستي و غوغاي زندگي دل با سکوت و خلوت غم خو گرفته بود آمد سکوت سرد و گرانبار را شکست آمد صفاي خلوت اندوه را ربود آمد به اين اميد که در گور سرد دل شايد ز عشق رفته بيابد نشانه اي...
  2. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    بر تن خورشيد مي پيچد به ناز چادر نيلوفري رنگ غروب تک درختي خشک در پهناي دشت تشنه مي ماند در اين تنگ غروب از کبود آسمان هاي روشني مي گريزد جانب آفاق دور در افق بر لاله سرخ شفق مي چکد از ابرها باران نور...
  3. *زهره*

    فراق یار

    سيه چشمي به کار عشق استاد درس محبت ياد مي داد مرا از ياد برد آخر ولي من بجز او عالمي را بردم از ياد سيه چشمي به کار عشق استاد درس محبت ياد مي داد مرا از ياد برد آخر ولي من بجز او عالمي...
  4. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    چنين با مهرباني خواندنت چيست ؟ بدين نامعرباني رندنت چيست ؟ بپرس از اين دل ديوانه من که اي بيچاره ماندنت چيست ؟
  5. *زهره*

    بهترین شعری رو که دوست داری چیه؟

    در کوره راه گمشده سنگلاخ عمر مردي نفس زنان تن خود ميکشد به راه خورشيد و ماه روز و شب از چهره زمان همچون دو ديده خيره به اين مرد بي پناه اي بس به سنگ آمده آن پاي پر ز داغ اي بس به سر فتاده در آوش سنگ ها...
  6. *زهره*

    کوچه های تنهایی

    آخر اي دوست نخواهي پرسيد که دل از دوري رويت چه کشيد سوخت در آتش و خاکستر شد وعده هاي تو به دادش نرسيد داغ ماتم شد و بر سينه نشست اشک حسرت شد و بر خاک چکيد ن همه عهد فراموشت شد چشم من روشن روي...
  7. *زهره*

    شعر نو

    مي وزد باد سردي از توچال در سکوتي عميق و رويا خيز برف و مهتاب و کوهسار بلند جلوه ها مي کند خيال انگيز خاصه بر عاشقي که در دل خويش دارد از عشق خاطرات عزيز داند آن کس که درد من دارد خورده در جام شب شراب...
  8. *زهره*

    كوي دوست

    مرا عمري به دنبالت کشاندي سرانجامم به خاکستر نشاندي ربودي دفتر دل را و افسوس که سطري هم از اين دفتر نخواندي گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت پس از مرگم سرکشي هم فشاندي گذشت از من ولي آخر نگفتي که بعد از من...
  9. *زهره*

    رباعی و دو بیتی

    خواهی که شوی کسی ز هستی کم کن ناخورده شراب وصل ز مستی کم کن با زلف بتان درازدستی کم کن بت را چه گنه، تو بت‌پرستی کم کن
  10. *زهره*

    مشاعرۀ سنّتی

    مژده‌ی وصل تو کو کز سر جان برخیزم طایر قدسم و از دام جهان برخیزم
  11. *زهره*

    شعر انگلیسی

    Love's Secret by William Blake Love's Secret by William Blake Love's Secret Never seek to tell thy love, Love that never told can be; For the gentle wind...
  12. *زهره*

    شعر انگلیسی

    A Fancy by Sir Edward Dyer A Fancy by Sir Edward Dyer A Fancy Hee that his mirth hath loste, Whose comfort is dismaid, Whose hope is vaine, whose faith is scorned, Whose trust is all betraid, If he have held them deare, And cannot cease to moane, Come, let him take his place by...
  13. *زهره*

    شعر انگلیسی

    Weary by Sir Henry Parkes Weary by Sir Henry Parkes Weary WEARY of the ceaseless war...
  14. *زهره*

    شعر انگلیسی

    Cooper's Hill by Sir John Denham Cooper's Hill by Sir John Denham Cooper's Hill ... My eye, descending from the hill, surveys Where Thames amongst the wanton valleys strays; Thames, the most lov'd of all the Ocean's sons By his old sire, to his embraces runs, Hasting to pay...
  15. *زهره*

    شعر انگلیسی

    Ladies In Arms by Sir William Davenant Ladies In Arms by Sir William Davenant Ladies In Arms LET us live, live! for, being dead, The pretty spots, Ribbons and knots, And the fine French dress for the head, No lady wears upon her In the cold, cold bed of honour. Beat down our...
  16. *زهره*

    شعر انگلیسی

    Hope by Emily Jane Brontë Hope by Emily Jane Brontë Hope Hope was but a timid friend; She sat without the grated den, Watching how my fate would tend, Even as selfish-hearted men. She was cruel in her fear; Through the bars, one dreary day, I looked out to see her there, And she...
  17. *زهره*

    شعر انگلیسی

    The Love in her eyes lay sleeping by William Forster The Love in her eyes lay sleeping by William Forster The Love in her eyes lay sleeping The love in her eyes lay sleeping, As stars that unconscious shine, Till, under the pink lids peeping, I wakened it up with mine; And we...
  18. *زهره*

    كوي دوست

    پر کن پياله را کاين آب آتشين ديري است ره به حال خرابم نمي برد اين جامها که در پي هم ميشود تهي درياي آتش است که ريزم به کام خويش گرداب مي ربايد و آبم نمي برد من با سمند سرکش و جادويي شراب تا بيکران عالم پندار رفته...
بالا