از جمعه شد و دلم گرفت.
باز جمعه شد و دلم هوای روزايی رو کرد که هنوز به تو اون*قدر نزديک بودم که
سرم رو آروم می*ذاشتم رو بالش و با خيال راحت می*خوابيدم.
خدا جونم احساس میکنم نامحرم شدیم.
احساس میکنم دیگه دستام بهت نمیرسه.
وای بر من که مقصر منم.
وای بر من که به بیراهه رفتم.
خدايا چقدر ما...
تنهــایـم …
اما دلتنگ آغــوشی نیستــم…
خستــه ام …
ولـی به تکیـه گـاه نمـی اندیشــم…
چشــم هـایـم تـر هستنــد و قــرمــز…
ولــی رازی نـدارم…
چــون مدتهــاست دیگــر کسی را “خیلــی” دوست ندارم…
فقط خیلـی هـا را دوست دارم …