نتایح جستجو

منم تسلیت میگم

آقا اجازه! این دو سه خط را خودت بخوان! قبل از هجوم سرزنش و حرف دیگران آقا اجازه! پشت به من کرده قلبتان دیگر نمی دهد به دلم روی خوش نشان! قصدم گلایه نیست، اجازه! نه به خدا! اصلا به این نوشته بگویید «داستان» من خسته ام از آتش و از خاک، از زمین از احتمال فاجعه، از آخرالزمان!

چقدر حرف دلم را به جاده ها بزنم اجازه هست کمی حرف با شما بزنم؟ اجازه هست کمی درد دل کنم یا نه؟ اجازه هست که قید من و تو را بزنم؟ بنا نبود نیایی، خدا وکیل آقا چقدر دست به دامان ندبه ها بزنم؟ دلم قرار ندارد خودت که می دانی چقدر مانده همین طور دست و پا بزنم؟ ببین به جان عزیزت قسم کم آوردم...

سوسوی ستارگان آسمان در التهاب انتظار فرج توست پس بیا و آسمان و زمین را گلستان کن که این خانه ، خانه توست

دعا کنید بیاید مسافری که نیامد وکوچه کوچه بنازم به عابری که نیامد دوباره مثل گذشته تمام فاصله ها را غزل غزل بنویسم به شاعری که نیامد شکسته بغض غرورم در انتظار عجیبی دعا کنید بیاید مسافری که نیامد

يابن الحسن، اي باعث ايجاد هستي امیـر کـاروان می پـرستـی اگـر چـه مـن غـلام رو سياهـم خجل هستم از اين خواري و پستي چـه سازم نـزد مولا گـر بگويـي چـرا قلـب مـرا هـر دم شكستـي اگـر دستـم بگيـري بـا نگاهـت كنـم بـا نـاز تـو همـواره مستـي...

اگر دعای من امشب به آسمان برسد گمان كنم كه خدا هم به دادمان برسد رمق نمانده به جسمم , خدای من مددی ! مگر ز تو به تن مرده*ام توان برسد غمم ز دوری یار است ، یار گمشده*ام چه می*شود خبر از یار بی نشان برسد ؟ چه می*شود كه بیاید سوار مشرقی*ام و بر پیاده ی خسته ، توان و جان برسد ؟ پر از لطافت گل...

♥دلتنگم... میخواهم کودکی شوم چند ماهه به هر بهانه ای گریه کنم و پناه بیاورم به آغوش گرم مادرم دلتنگم دلتنگ آغوشی مادرانه...♥

دلم با تو بود تو ولی سرد شدی آنقدر سرد که به ناچار گرمایم را به تو بخشیدم و تو به من تهمت سرد شدن زدی !

دیگـر قاصـدک هـا به دسـت مـا نمیرسند چـون شـرم دارند پیغام يک نفـر را به چـند نفر برسـانند

تو مرا یاد کنی یا نکنی، باورت گر بشود، گر نشود، حرفی نیست... اما... نفسم می*گیرد، در هوایی که نفس*های تو نیست. "سهراب سپهری" لعنت به پیام ها... دلم برای صدایت تنگ شده فـَرهَنـگــــــــ لُـغَـتهــآ نـیـآز بـــﮧ ویــرآیـِـش دآرَنــــــــد بـَرآی مـَعنــــے دِلـتَـنـگــــے...

بـاید ، مـردانگـــے ببــارد از ســر ُ روے ِ کــارهایــَـت ، سینــه ســپـر کنـــے وقت ِ بی حوصلگـــے ـهـایـَم و مـن زنانگـــے اَم را مــُشت کــنم بکـوبـَــم بر هیبــَت ِ مردانگــــے اَت . خستــه که شدم از بـه جایــے نرسیدنــَم آغـوش بــاز کنـــے بــرایــَم و من جشن بگــیرم عاشقـانه هاے ِ جنجــالی...

فراموش شدن همیشه از نبودن نیست ! گاهی از نزدیک شدن زیاد فراموش میشی . . !

از من نرنــــــــــج… نه مغــــــرورم نه بی احســـــاس… فقط خســــته ام… خســـــــــته از اعتــــــمادی بیــــجا! برای هـــــــــمین قفــــــــــــلی محــــــــــــــکم بر دل زده ام!

خدا را چه ديدی ؟! شايد دوام آوردم ... هر تمام شدنی كه مرگ نيست گاهی می توان كنارِ يك پنجره ... سيگار به دست و منتظر « پوسيد »...

راستــــــــ ـش را بگو نکند تو همان “ایــن نیــــ ـــــز” هستی که همیشــ ــــ ــــه می گذری . . . ؟

آنقدر راه میروم تا به حرف بیایند ، “خط های سفیدِ وسط جاده . . .” محال است که جای تورا ندانند . . .

دانی قیامت از چه ندارد سر قیام در انتظار قامت رعنای او بود شد روشنم ز نظم فروغی که بر فلک خورشید یک فروغ ز سیمای او بود

دوش در دامن پاک صنم باده فروش اثری بود که در دامن سجاده نبود تا به درها نروی هر سحری کی دانی که دری غیر در میکده بگشاده نبود

میخواهم اینبار من "بروم"! تا... کمی هم "تو" بچشی طعم انتــــظار را..!