نتایح جستجو

[IMG]

[IMG]

[IMG]

بسکه با شاهد ناکامیم الفتها رفت شادکامم دگر از الفت ناکامیها

از پی هر گریه آخر خنده ایست مرد آخربین مبارک بنده ایست

گاه ،به دل ميزنم نهيب گاه ،به سر ميزنم نقيب چون سر گشته اي حيران و پر گريز گاه ،به دشتي ميزنم غريب ............... ............ ................

من نگارم خبر ندارد به حال زارم نظر ندارد خبرندارم من از دل خود دل من از من خبر ندارد کجا رود دل که دلبرش نیست کجا پرد مرغ که پر ندارد امان از این عشق، فغان از این عشق که غیر خون جگر ندارد همه سیاهی، همه تباهی مگر شب ما سحر ندارد بهار مضطر، منال دیگر که آه و زاری اثر ندارد جز انتظار و...

چو با حبيب نشيني و باده پيمايي به ياد دار محبان بادپيما را

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست شب تار است و ره وادی ایمن در پیش آتش طور کجا موعد دیدار کجاست هر که آمد به جهان نقش خرابی دارد در خرابات بگویید که هشیار کجاست آن کس است اهل بشارت که اشارت داند نکته‌ها هست بسی محرم اسرار کجاست هر سر موی مرا با تو هزاران کار است ما...

تا که عشقت مطربی آغاز کرد گاه چنگم، گاه تارم روز و شب

تاب بنفشه میدهد طره مشک سای تو پرده غنچه میدرد خنده دلگشای تو ای گل خوش نسیم من بلبل خویش را مسوز کز سر صدق میکند شب همه شب دعای تو

به من بگویید . . فرزانه گان رنگ بوم و قلم چگونه خورشیدی را تصویر می کنید که ترسیمش سراسر خاک را خاکستر نمی کند ؟

تشكر و سپاس از همراهيتان [IMG]

شاد باشي......

موفق باشي ..سر كلاس شيطوني نكني..

عليك سلام ...صبح شما هم به خير..خوبم ..شما خوبيد؟

خوب به عکس دقت کنید... . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . ایشون یکی از گداهای شهر دوبلین ، پایتخت ایرلند، هستند که در محل کار تشریف دارن! حالا این یکی رو ببینید: ایشون هم "گدای مجسمه نما "هستند. خیلی بهتر از گداهای خودمون که برای به رحم آوردن دل ملت ، خودشون رو به هزار شکل...

دوست عزيز اميد وارم دوست مفيد و لايقي باشم.......شاد باشي...سياوش بهار

[IMG]

پسرک پدربزرگش را تماشا کرد که نامه ای می نوشت . بالاخره پرسید : - ماجرای کارهای خودمان را می نویسید ؟ درباره ی من می نویسید ؟ پدربزرگش از نوشتن دست کشید و لبخند زنان به نوه اش گفت : - درسته درباره ی تو می نویسم اما مهم تر از نوشته هایم مدادی است که با آن می نویسم . می خواهم وقتی بزرگ شدی مانند...