آن روزها رفتند
آن روزها مثل نباتاتی که در خورشید می پوسند
از تابش خورشید ، پوسیدند
و گم شدند آن کوچه های گیج از عطر اقاقی ها
در ازدحام پر هیاهوی خیابان های بی برگشت
///
فكر بلبل همه آن است كه گل شد يارش
گل در انديشه كه چون عشوه كند در كارش
دلربايي همه آن نيست كه عاشق بكشند
خواجه آن است كه باشد غم خدمتكارش
بلبل از فيض گل آموخت سخن ورنه نبود
اين همه قول و غزل تعبيه در منقارش
///