نتایح جستجو

خسته که نیستی، از آسمان. تازه می خواهم باران را خبر کنم! جمعمان که جمع شد، گلهای رزی هم که قهر کرده بودند... بر می گردند. باور کن.

گرگ و میشه هوا. از هرجا که بگی جیرجیرکا صداشونُ بلند کردن. نمی دونم پی چین. پی آدمان لابد! که بگیرن تا می خورن بزننشون، بعدشم زیرچکمه های شلی لهشون کنن! مثه بچه آدم که سرجاشون نمی شینن آروم آروم واسه خودشون جیغ بزنن! مثه دل من! که از بس واس خودش داد و هوار راه انداخت ترکید. غصه هم چیز بدیه ها...

تو رفتی از قلبم. یادم می ماند اما... این که قلب با یاد فرق دارد. کاش لحظه رفتت فکری به حال چهره ات در یادم می کردی. آخر پوستش زیادی آفتاب سوخته شده!:gol:

دلم برایت تنگ می شود ... .. . راستی، تو چه طور؟ :gol:

خواهش می کنم.قابل نداشت.

میای میری ما هم نمی فهمیم.خبر بده ما هم بیایم.

زیبا تراز ساحل زیباتر از مهتاب خالق تو را از جنس باران خلق کرده. همرنگ یک دنیا صداقت، رنگ ماهی هم رنگ شب های خیالی رنگ کرده. (به خودت نگیریا) بعدا بقیش رو واست می گم.

هنوز هم باران می بارد، هنوز هم رودخانه ها به دریا می ریزند، هنوز هم آب جنوبگان یخ زده است. و مارها نیش می زنند! اما باران اسیدیست، آب رودخانه ها گل آلوده، یخ جنوبگان هم که آب شده! تمام این ها را بس که حرص زدیم عوض کردیم. اما قصه ی مارها چیز دیگریست. متوجه شده ای؟ ... ترسمان از نیش های زهریشان...

و گنجشک با تمام بی اعتناییش روی درخت تکیه داده بود وبه سلاخ بد وبیراه می گفت. درست مثل داستان کرم شب تاب زیر همان درخت که گنجشک...:gol:

آرام آرام، آرام تر از تمام آرامه های کودکیم آمدی؛ و آرامشم را خط خطی کردی؛ و بعد آرام رفتی؛ وهیچ نفهمیدی درتمام این لحظه های آرام چه اضطرابی درمن موج می زد! کاش یک لحظه، جرات خواندن ناآرامی چشم هایم را داشتی! کاش یک لحظه، جرات بر هم زدن آرامشت را داشتم!:gol:

تنهاییم را مثل باران مثل مهتاب، تنهاییم را قد یک دنیا ستاره، تنهاییم را قد آن شوقی که روزی، پای نگاهت کرده بودم چارپاره؛ تنهاییم را مثل باران دوست دارم.

وقتی دلم می گیرد از بعضی ها، باید با تو حرف بزنم. درد دل کنم. افسوس... افسوس که درست همان لحظه خجالتم گل می کند! احساس می کنم لحظه با تو بودن، بیشتر از این مزخزفات می ارزد. پس شروع می کنم به .. آزاد کردن دانه دانه اشک هایم.:gol:

تنهاییم را باور کردم وقتی چشم هایت چشم هایم را درست لحظه ای که زیر بارش احساس نورباران شده بود شناخت، اما... باور نکرد. حالا قلبم هم می گوید:" نه" اما... باز هم نمی دانم. راستی تو چه طور؟:gol:

فکرهای عزیز فکرهای عزیز فکر می کنم. دارم فکر می کنم به تو،تنهایی عزیز! به تو،رفیق عزیز! به تو،خدای عزیز! به تو،زندگی عزیز! دارم فکر می کنم حتی به تو،خویشتن عزیز! یادم است، یادم می ماند که حتی در فکرهایم دست به سینه بنشینم.:gol:

: ... ... خوب؟ ... ... . می دانی، دیواری از دیوار تو کوتاه تر که نیست. پس: ... ... راستی چرا دیوارت را این قدر کوتاه ساخته ای؟:gol:

خوبه اینجوری؟ پاکش کردم.

پاسخ پاسخ سلام به همه.:gol: راستش در مورد موجودات فرا زمینی به نظر من هم وجود دارن اما اینکه به زمین اومده باشن خیلی غیر منطقیه.آخه این دور و بر ما که موجود زنده نیست.حالا یه نفر از اون طرف کهکشان یا یه کهکشان دیگه پاشه بیاد اینجا یعنی رو زمین ما.بعد ببینه یه موجوداتی(یعنی ما)که هوشمندن یا...

باورهایم را باورهایت را رها نکرده ام. تنهاییم را تنهاییت را رها کرده ای. من خسته نمی شوم فقط... فقط دلم تنگ می شود برای تو برای حرف هایت برای حرف هایم و برای خاطره هایی که فقط از حرف هایمان دارم. من خسته نمی شوم اما تو... لااقل صفحه دیدارت را رمز دار نکن.:gol:

صدایت در گوشم پیچیده است و لبخندت. تمام حرف هایت تمام نقطه سرخط هایت را حفظم. بگو... بگو .. فال حافظ،راست است یا دروغ؟! شاید حافظ هم از فال گرفتن هایم از اصرارهایم خسته شده! بگو... بگو.. شب ها کلاف فکر تو تا کجا می رود؟ دیوارهای ذهنت را خاطرات چه کسی نقاشی کرده است؟:gol:

سلام. من سفر بودم واسه همین دیر جواب دادم.جات سبز کلی خوش گذشت. راستی گفتی کدوم یکی رو پاک کنم؟