نمای دهکده، آیینه ی تهی دستی ست
درخت خشک کجی، همچو دست مفلوجی
شده ست بیهده از آستین جوی برون
نه خرمنی و نه گاو آهنی، نه مزرعه ای
نه آشیانه ی مرغی، نه گله ای به چرا
شده ست قامتِ برج ِ بلندِ قریه نگون
نگاه بی گنه کودکان ِخسته ی کوی
چو مرغ بی پر و بالی
که در قفس مرده ست
قیافه ها همه در خشک...