نتایح جستجو

ممنون دوست عزیز

[IMG]

[IMG]

[IMG]

در گذر زمان دمی جا ماندم در حسرتت دیوانه وار ماندم چو باورم نکردی بسی دلگیرم من عشق خود را از تو پس میگیرم

باران کـم کـم از نفس افتاده ی بهــــار! بر پشت بام خانه ی من آمدی چه کار؟ حسی برای تازه شدن نیست در دلم از آسمان ساکت شعرم برو کنـــــــار از دست های خشک تو آبی نمی چکد بیزارم از دو قطره ی با منت ات، نبـــار

در سینه‌ام آویخته دستی قفسی را تا حبس نفس‌های خودم را بشمارم

سخت بالا بروی ، ساده بیایی پایین قصه تلخ مرا سُرسُره ها می فهمند یک نگاهت به من آموخت که در حرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها می فهمند

یادتان باشد اگر اگر کار به تقسیم کشید باغ جولان مرا بی در و پیکر بدهید آتش از سینه ی آن سرو جوان بردارید شعله اش را به درختان تناور بدهید

تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من خودش از گریه ام فهمید مدت هاست ، مدت هاست

چشم:redface: دوست دارم به ملاقات سپیدار روم ولی از مرد تبردار بدم می‌آید ای صبا! بگذر و بر مرد تبردار بگو که من از کار تو بسیار بدم می‌آید

خدایا........... مسافر کناری ام که پیاده شد، پنجره ای گیرم آمد باقیِ مسیر را گریستم...

قاصدك ! هان ، چه خبر آوردی ؟ از كجا وز كه خبر آوردی ؟ خوش خبر باشی ، اما ،‌اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری برو آنجا كه بود چشمی و گوشی با كس برو آنجا كه تو را منتظرند ...

زندگی خطرناکی دارم بی شب بخیر می خوابم و بی صبح بخیر بر می خیزم...

تا به كی باید رفت از دیاری به دیار دیگر نتوانم ‚ نتوانم جستن هر زمان عشقی و یاری دیگر كاش ما آن دو پرستو بودیم كه همه عمر سفر می كردیم از بهاری به بهاری دیگر

در پیچ و خم موهات، صد جاده ی چالوس است این پیچ و خم زیبا، این راه خطر دارد

[IMG]

[IMG]:cry::cry:

واییییییی :cry::cry: