نتایح جستجو

شعر من وقتی که با تو عشق بازی می کند در تنور داغ آغوشت ، چه نازی می کند ... در تو می پیچد تمام واژه های پیکرش در میان بوسه هایت یکه تازی می کند می شود آن کس که باید باشد و باید شود عاشقی را پیش چشمت صحنه سازی می کند مثل مجنون می شود در پاره ای از لحظه ها چون که لیلا دائما عاشق نوازی میکند...

من که باشم تا زنم لاف غلامی بر درش؟ بندهٔ آنم که دولت خواه سلطان من ست آن که بر دامان چاکم طعنه می زد گو بزن کین چنین صد چاک دیگر در گریبان من ست

حکایتــٍ بارانـِ بی امانـ استــ . . . اینـ گونهـ کهـ منــ دوستتــ می دارمــ . . . شوریدهـ وار و پریشانـ باریدنـ . . . بر خزه ها و خیزابـــ ها . . . بهـ بی راههـ و راه ها تاختنــ . . . بیـ تابــ ٬ بیـ قـرار . . . دریاییـ جٌستنـ . . . و بهـ سنگچینـِ باغـِ بستهـ دریـ ، سر نهادنـ ... و تـو را بهـ...

من دیوانه ی آن لحظه ای هستم که تو دلتنگم شوی و محکم در آغوشم بگیری و شیطنت وار ببوسیم و من نگذارم..... بوسه با لجبازی بیشتر می چسبد

طــعـــم بـــوســه هــای مـــرا مــی دهـد تــمـــامِ تـــنــَـــت حــالا مــی خـــواهــی بــــروی ؟! بــــــــــــــــرو !!

اَستَغفِرُ اللَهَ رَبی وَ اَتوبُ اِلَیه استغفرالله الذی لا اله الا هوالحی القیوم ذوالجلال والاکرام من جمیع جرمی و ظلمی و اسرافی علی نفسی و اتوب الیه

ملایر؛ شهر مادها ملایر یکی از شهرهای جنوبی استان همدان و قدیمی ترین شهر این استان است. شهری که تنها اثر دوره مادها یعنی تپه نوشیجان در آن قرار دارد. همشهری جوان: ملایر تنها شهر استان همدان است که به قطعیت می توان گفت اثری از دوره مادها در آن وجود دارد و آن هم ارگ نوشیجان...

هر جای دنیا میخواهی باش !!! من ...!! احساسم را ... با همین دست نوشته ها ... ... به قلبت میرسانم ...

ﻧﻴﺎ ﺑﺎﺭاﻥ ... ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ اﺵ ﻧﻜﻦ! ﻣﻦ و اﻭ ﻣﺎ ﻧﺸﺪﻳﻢ !!!

گفته بودم که اگر بوسه دهی توبه کنم بعد از این بوسه دگر بار خطائی نکنم بوسه دادی و چو برخواست لبم از لب تو توبه کردم که دگر توبه بیجا نکنم

أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوءَ مرتبه ، التماس دعا

پیامبر اکرم(ص) فرمودند: إذا عَمِلتَ سيّئةً فَاعمَلْ حَسَنةً تَمْحوها. هر گاه كار بدى كردى كار خوبى انجام بده آن بدى را پاك مى كند. (أمالي الطوسىّ : 186 / 312)

خدایا… می دانم تمام لحظه هایم با توست می دانم تنها تویی که مرا فراموش نمی کنی می دانم که اگر بارها فراموشت کنم، ناراحتت کنم و برنجانمت، باز می گویی برگرد می دانم؛ همه اینها را می دانم، ولی نمی دانم چه کنم نفسم مرا به سویی می کشد و عقلم حرفی دیگر می زند و دلم در این میانه مانده....

به سادگی رفت به سادگی بخشیدم حالا مانده ام بدون او چگونه به سادگی زندگی کنم ؟

دیگر طاقت رویاهایم تموم شده! . . دلم رسیدن میخواهد...

نـمی دانــــــم چه کســـــی! دســت اتفــاق هـای خــــــوب زندگــــی ام را گرفــت، که دیگـــــــر نـمی افتنـــد..!